عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۰
هر آن عمری که آن از کام دل بر گوشه ای افتد
ز من پرسی من این را از حساب عمر نشمارم
اگر اطراف عالم را بجویند اندرین دوران
حریف همدم و هم غم نشاید یافت پندارم
مرا در کارها دایم میسر باد عون حق
که نیک آید همه کاری چو عون حق بود یارم
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۱
خسروا! بر بساط خدمت تست
قدم طبع آسمان سایم
چون وطن بر ستانه تو کنم
سر چرخ برین سزد جایم
شکر یزدان که عقد مدحت تست
گوهر نظم عالم آرایم
پهن بگشای چشم ونقد ببین
تا کیم من چه نقد را شایم؟
از تو در سایه همای آمد
طوطی خاطر شکر خایم
فلکم نی گزاف میرانم
عالمم نی به هرزه می لایم
تو بهاری و من چمن چه شود؟
گر مطرز کنی سر و پایم
چونکه شایسته خزانه تست
هر گهر کز ضمیر پیرایم
تو هم از جنس اصطناع و صداع
آنچه بنمودنی است بنمایم
باسخای تو دی همی گفتم
که به تقدیر می کند رایم
آنکه دفع خزان بارد را
در حریم لباچه آرایم
گفت سهل است من به نیمچه ای
زینت و جاه تو بیفزایم
گفتمش در مصاف دشمن و دوست
چون علم نیمه ای میارایم
نیمه را نیمگان فرو آیند
من تمامم تمام فرمایم
باغبان بهشت مدح تو باد
وهم چالاک سحر پیمایم
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۲
به خدایی که در موجودات
جز به امرش نمی شود منظوم
که بماندم چو قالبی بی روح
تا ز دیدار تو شدم محروم
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
سعد دین اسعد آن یگانه دهر
زو دو من باده خواستیم سه تن
تا بنوشیم با چهار حریف
پنجگان پنجگان می روشن
می فرستاد شش منی که از آن
هفت اندام ما گرفت وسن
مجلس ما که بود هشت بهشت
همچو نه چرخ گشت اصل محن
ده تنش باد بر ده اندر گور
سبلت او به کون یاده تن
از تبارش تبه دوازده مرد
وز نژادش پلید سیزده زن
تیز در ریش او چهارده ده
موی از سلبتانش پانزده کن
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۶
جنت دنیاست عرض این همایون بارگاه
راحت جاوید را در ساحت او خانمان
دل گواهی می دهد کاین کعبه اقبال را
کرد معمار فلک دایم به معموری ضمان
پیش آن ایوان اگر تقدیر، دستوری دهد
سجده آرد طاق کسری نه که طاق آسمان
ظل او غمخوارگان را چون ارم بزم طرب
صحن او پرسندگان را چون حرم صحن امان
پاسبانی بر سرش در پاس هر بامی قضا
پیشکاری در برش در پیش هر کاری زمان
جز رقیبان هنر در وی نبوده هیچ کس
جز امینان خرد در وی نبوده دیده بان
کوته از بالای اوج منظرش دست یقین
قاصر از پهنای بسط مطرحش پای گمان
از پی جانداری سلطان عالی هیکلش
شحنه جوشن وران چرخ بردارد کمان
دور باش عکس او لاحول دیو آمد که هست
هفت نقش منفعل از چار قطر او رمان
مطرب طبع است خاک پای او در خاصیت
راست چون خاکی که باشد مدفن زر جمان
خسته محنت حریم او پسندد ملتجا
هاتف دولت صدای او گزیند ترجمان
دولت فر به ز فر اوست راعی عجاف
سایه لاغر ز یاد او مراعی سمان
مالک او گر نبودی مسند قاضی القضات
در جناب او سعادت کی نشستی این زمان؟
یارب اقبالی ده او را بر خصوم اولیا
چون اجل امید بندد چون سخن جاویدمان
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۶۸
ای خواجه تویی معامل من
برخیز ز خواب و چشم وا کن
بردار ترازوی زنخدان
وین گو ز مرا به پشم وا کن
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۶
خرد را دوش گفتم کز که نازند؟
طبایع هر چهار و چرخ هر نه
پس از اندیشه شافی مرا گفت
ز رای اوحدالدین عز نصره
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۸
زهی ملک بخشی که خصمت ندارد
بجز تیره روزی و جز تنگ عمری
منم بلبل باغ معنی و لیکن
شدم آرزومند قمری ز غمری
همانا بکن صید اگر می توانی
چو من بلبلی را به یک جفت قمری
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۷۹
خداوند من صارم الدین که طبعت
نشد قابل هیچ زرق و فسوسی
تواضع کنانند در پیش قدرت
چو ایام تندی چو گردون شموسی
به یاد جهان پهلوان ده حدیثم
که هستم ز احسانش رحمت بیوسی
بگویش ز چون من ضعیفی ترا چه؟
چه زحمت فلک را ز آوای کوسی؟
ز من بد نخیزد که شاهی نیاید
ز چتر غرابی و تاج خروسی
من آن گاوم ای شیر دل نیک دانی
که هر جا که باشم بیابم سپوسی
من از خاک پای تو سر بر نتابم
ورم سر ببری به دست محبوسی
دو چیزست از انعام شاهم توقع
نه زرق است در هر دو، نی چاپلوسی
اگر خشم باقی بود پای بندی
و گر عفو ممکن بود دست بوسی
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۰
یاد بادا از آنکه وجه معاش
ز تو صاحب نصاب خواستمی
هر چه از جنس آرزو بودی
زان همایون جناب خواستمی
آه ار امسال آرد بودی و گوشت
هم ز خواجه شراب خواستمی
مجیرالدین بیلقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۳
خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی
نیرزد آنکه تو با او لب زیرین کنی بالا
که او را نیست کاری در جهان جز زیر و بالایی
بدو دندان نمایی باز بهتر زان بود صدره
که با او در سخن روزی زبان خود بیالایی
تو چون نشنیدی این معنی کرم را کار فرمودی
که در طبع تو بنهادست حق شوخی و رعنایی
کنون رنجوری از دندان و من در لب همی گویم
که از دندان شوی رنجه چو دندان باز ننمایی
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۱
لاح فی الافق الثریا اسقنی کاس الحمیا
جامه شب شد دریده جام می برگیر میا
شاه من دریا دل آمد کشتی می ده به دریا
قهوه صهباء بعدالمیت المطروح حیا
مزجها بآلماء اولی فامز جوانشرب هنیئا
ارسلان شه طغرل آنکو هست رکن دین و دنیا
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۳
حبذا هبة ریح اشعلت فی الروض نارا
وحلت بالورد لما ملات فاه نضارا
گر صوابی کرد خواهش پیش خوان ترک ختا را
تا دهد در موسم گل باده ای گلرنگ ما را
سر الی الروض رویدا لصبوح و غبوق
لتری الطیر صحاة و تری الناس سکاری
بس لطیف آمد صبا در باغ وین لطف طبیعی
نصرة الدین پهلوان دادست پنداری صبا را
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۶
لقیت فخرا یا امام ذوی الادب
و بذالک العلیا قد افتخر اللقب
و وعیت لفظک اذ وعظت فلم یزل
ادنی مقرطة بما زان الذهب؟
بحر المعانی فی کلامک مضمر
و کلامک الدر النثیر المنتخب
الدر وسط البحر لیس بمعجب
البحر فی الدر النثیر من العجب
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۷
لاح الصباح المختفی والدیک نادی بالطرب
قم فاسقنی ثم اسقنی یا بدر ماء کاللهب
می ده مرا می ده مرا کاندر غمت می به مرا
لب بر لب امشب نه مرا کامد ز غم جانم به لب
یا من له قلبی فدا و صلا علی رغم العدی
قد جاوز الهجر المدی والصبر افناه الطلب
شعر مجیر ای ماه نو بسرای بعد از راه تو
در بزم شروانشاه نو شاه فریدونی نسب
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۹
یا صبیح الوجه قدحان الصباح
والندامی بین سکران و صاح
ای چو روح تازه آمد وقت آنک
روح ما را باز گردانی به راح
وضع الالسن من اوتار نا
فاغتنم اوتار الحان قصاح
عمر گر معشوق خلق عالم است
بی می و معشوق زو ناید فلاح
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۱۶
شقیق النفس هات علی الشقائق
شرابی کان بدین وقت است لایق
گل اندر باغ می خندد چو معشوق
و قدیبکی السحاب بلحن عاشق
ادر بنت الکروم علی کرام
همه دانا وواقف بر دقایق
به جام لاله می خور بر رخ گل
فمالک مانع عنه و عایق
اذ ما الصبح کاذبة تجلی
بر آر از مشرق خم صبح صادق
جهان باد است یکسر باده پیمای
و خالف من علیه لا یوافق
اذا اغلقت کمل کأس راح
که سالم بادی از بند علایق
مرا می ده مروق تا کنم نظم
کلام فی مدیح الحال لایق
جلال الدین و الدنیا ملیک
که خشنودند از خلقش خلایق
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۱۷
یا من طلعت طلوع الهلال
ادرها مروقه کالزلال
زهی عیش بی خاک کویت حرام
زهی باده بر یاد رویت حلال
فلا تشتغل بصروف الزمان
فصوف الزمان کطیف الخیال
مخور خون من خون ساغر بخور
ممالم به غم گوش بربط بمال
فللعیش اول عهد الصبا
مدار فطیب علی کل حال
تو مقبل شوی گر قبولت کند
قزل ارسلان شاه دریا نوال
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۲۰
یا ملیح الکلام هات الجام
اسقنی قهوة کماء غمام
ای ز تو کار نیکویی به نظام
پخته کن کار ما به باده خام
و امزج الماء بالمدام کما
مزج الصبح نوره بظلام
باده در ده که عیش خواهد کرد
ارسلان شاه آفتاب انام
مجیرالدین بیلقانی : ملمعات
شمارهٔ ۲۱
اشرب مع الندامی فی روضة الخزامی
فالصبح قد تبدی والریح قد تنسم
ای دلربای ساده برگیر جام باده
دل خستگان غم را از باده ساز مرهم
یا معدن الملاحه الراح منک راحه
سلم الی کأسا من راحتیک و اسلم
بی می مجیر! تا کی می ده که تا خورد می
در بزم ارسلان شه مالک رقاب اعظم