عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۴
کافرم گر از تو باور باشدم غمخواریی
آزمند التفاتم کرده ذوق خواریی
از کنار دجله آتشخانه چندان دور نیست
کشتی ما بر شکستن زد درستان یاریی
شاد باش ای غم ز بیم مرگم ایمن ساختی
گشت صرف زندگانی، بود گر دشواریی
رشک نبود گر خدنگت جانب دشمن گرفت
در دم ساطور پنهانست زخم کاریی
برق از قهرت کباب بی محابا سوزیی
مرگ از لطفت هلاک دردمند آزاریی
با خرد گفتم چه باشد مرگ بعد از زندگی
گفت: هی خواب گرانی از پس بیداریی
ای دل از مطلب گذشتم دستگاهت را چه شد؟
شیونی، شوری، فغانی، اضطراری، زاریی
دارد انداز تسلسل در ضمیرم شوق دوست
همچو رقص ناله در کام و لب زنهاریی
دل نفس دزدید و خون گردید بخت چشم بین
کش به لعل و در توانگر کرده دزدافشاریی
زله بردار ظهوری باش غالب بحث چیست؟
در سخن درویشیی باید نه دکانداریی
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲
یارب سودی به روزگاران ما را
وجه گل و مل به نوبهاران ما را
صرف نمک و جو چه قدر خواهد شد
گنجینه این صومعه داران ما را
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۳
گر دل ز شرر زدوده باشم خود را
ور بر دم تیغ سوده باشم خود را
حاشا که ز تو ربوده باشم خود را
با خوی تو آزموده باشم خود را
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۵
بر دل ز دو دیده فتح بابست این خواب
باران امید را سحابست این خواب
زنهار گمان مبر که خوابست این خواب
تعبیر ولای بوترابست این خواب
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۶
بینایی چشم مهر و ماهست این خواب
پیرایه پیکر نگاهست این خواب
بر صحت ذات شه گواهست این خواب
بیداری بخت پادشاهست این خواب
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۷
یک روز به ترک یاوه گویی غالب
رخ روز دگر به باده شویی غالب
زین توبه بی بقا چه جویی غالب
توبه تب نوبه است گویی غالب
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۸
غالب چو ز ناسازی فرجام نصیب
هم بیم عدو دارم و هم ذوق حبیب
تاریخ ولادت من از عالم قدس
هم شورش شوق آمد و هم لفظ غریب
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
در خورد تبر بود درختی که مراست
خاییده آتش ست رختی که مراست
بی آن که تو بدنام شوی می کشدم
ناسازتر از خوی تو بختی که مراست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
هستم ز می امید سرمست و بس است
دارم سر این کلاه در دست و بس است
گر ارزش لطف و کرمی نیست مباش
استحقاق ترحمی هست و بس است
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
هر کس ز حقیقت خبری داشته است
بر خاک ره عجز سری داشته است
زاهد ز خدا ارم به دعوی طلبد
شداد همانا پسری داشته است
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
آن را که عطیه ازل در نظرست
هر چند بلا بیش طرب بیشترست
فرق ست میان من و صنعان در کفر
بخشش دگر و مزد عبادت دگرست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
خوابی که فروغ دین ازو جلوه گرست
در روز نصیب شاه روشن گهرست
پیداست که دیدن چنین خواب به روز
تعجیل نتیجه دعای سحرست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
آن را که ز دست بی زری پامال ست
رسوایی نیز لازم احوال ست
ما خشک لبیم و خرقه آلوده به می
ساقی مگرش پیاله از غربال ست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
ای آن که ترا سعی به درمان من ست
منعم مکن از باده که نقصان من ست
حیف ست که بعد من به میراث رود
این یک دو سه خم که در شبستان من ست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
بسمل که سخن طراز مهرآیین ست
ارزش ده آن و مایه بخش این ست
او پادشه ست گر سخن اقلیم ست
او پیشروست گر محبت دین ست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
دانیم که آیین شکایت نه نکوست
ما را سخن از مرگ خود و صورت اوست
دانست و نیامد و نپرسید و ندید
هم خسته دشمنیم و هم کشته دوست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
غالب به سخن گرچه کست همسر نیست
از نشئه هوش هیچت اندر سر نیست
می خواهی و مفت و نغز وانگه بسیار
این باده فروش ساقی کوثر نیست
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
تا موکب شهریار زین راه گذشت
فرقم به فلک رسید و از ماه گذشت
گردید ره کعبه ره خانه من
زین راه، کزین راه شهنشاه گذشت
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ای کرده به آرایش گفتار بسیچ
در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ
عالم که تو چیز دیگرش می دانی
ذاتی ست بسیط منبسط دیگر هیچ
غالب دهلوی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
گردیدن زاهدان به جنت گستاخ
وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه
ماند به بهایم و علفزار فراخ