عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۰
الهی ای سزاوار ثنای خویش، ای شکر کنندهٔ عطای خویش ای شیرین نمایندهٔ بلای خویش، بنده به ذات خود از ثنای تو عاجز و بعقل خود از شناخت منّت تو عاجز و به توان خود از سزای تو عاجز.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۳
الهی جُز از شناخت و تو شادی نیست و جُز از یافت تو زندگانی نه، زندهٔ بی تو چون مُردهٔ زندانی است و زنده به تو زندهٔ جاودانی است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۵
الهی اگر این آه از ما دعوی است تو سزای آنی، اگر لاف است بجای آنی اگر صدقست وفای آنی. خدایا اگر دعوی است سُخن راست است اگر صدق است کار راست است اگر دعوی است نه بیداد است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۵۶
الهی از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن : اول بیخودی که جُز تو را از دل نخاست، دوم تصدیقی که هر چه گفتم راست، سوم چون با ذکرم خاست دل و جان جُز تو را نخواست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۱
الهی عنایت تو کوه است و فضل تو دریا، کوه کی فرسود و دریا کی کاست، عنایت تو کی جست و فضل تو کی وا خواست، پس شادی یکی است که دوست یکتاست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۵
الهی گاه میگویی فرود آی، گاه میگویی بگُریز، گاه فرمایی بیا، گاه گویی بپرهیز، خدای این نشان قربت است، یا محضرستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز، ای مهربان بُردبار، ای لطیف نیک بار، آمد بدرگاه، خواهی به ناز دار و خواهی خوار دار
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۷
الهی تا مهر تو پیدا گشت همه مهر با جفا گشت و تا نیکی تو پیدا گشت همه جفا ها وفا گشت.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۹
الهی چه خوش روزی که خورشید جلالا تو به ما نظر میکند، چه خوش وقتی که مشتار از مشاهدهٔ جمال تو ما را خبری دهد، جان خود را طعمهٔ باز سازیم که در فضای طلب تو پروازی کند و دل خود نثاردوستی کنیم که بر سر کوی تو آوازی دهد.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۱
الهی شاد بدانم که اول من نبودم تو بودی، آتش یافتنی با نور شناختن تو آمیختی، از باغ وصال نسیم قرب تو انگیختی، باران وحدانیت بر گرد بشریت تو ریختی به آتش دوستی آب و گل سوختی تا دیدهٔ عارف به دیدار خود آموختی.
گر روز وصال باز بینم روزی
با او گله های روز هجران نکنم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۳
الهی آن روز کجا باز یابم که تو مرا بودی و من نبودم تا بآ روز نرسم میان آتش و دودم اگر به دو گیتی آن روز را باز یابم بر سُودم و اگر بود تو خود را در یابم به نبود خود خشنودم. خدایا من کُجا بودم که تو مرا خواندی من نه منم که تو مرا ماندی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۶
الهی به نام تو زبانها گویا شده، به نام تو جانها شیدا شده، بیگانه آشنا شده، زشت ها زیبا شده، کارها هویدا شده، راه ها پیدا شده، به نام تو چشم مشتاقان گریان، دلهای عارفان سوزان، سرهای واله های خروشان تنهای عاشقان بیجان.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۷
الهی تو جانها اسیر پیغام تو، عارف افتاده بدام تو مشتاقان مست مهر از از جام تو خوشا بحال کسی که از این جام شربتی چشید یا در این راه منزلی بُرید، دل وی بنور حق افروخته و بروح انس زنده و بفروصال فرخنده، گهی در حیرت شهود مکاشف جلال، گهی در بحر وجود غرقهٔ لطف و جمال.
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رُخت گلی دمد بر گل من
این بس نبود ز عشق تو حاصل من
کاراستهٔ وصل تو باشد دل من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۷۸
الهی از وجود تو هر مفلسی را نصیبی از کَرَم تو هر دردمندی را طبیبی است از سعت رحمت تتو هر کسی را بهره ای و از بسیاری بخشش تو هر نیازمندی را قطره ایست بر سر هر مومن از تو تاجی است و در دل هر محب از تو سراجی است و هر منتظری را آخر روز دیداریست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۱
الهی ای گشایندهٔ زبان مناجات گویان و انس افزای خلوتهای ذاکران و حاضر نفسهای راز داران. خداوندا در حاجت کسی نظر کن که او تو را یک حاجت بیش نیست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۳
الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم، به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم، هر کس که تو آن ادیی بهشت او را بنده است و آن کس که تو در زند گانی او هستی زنده جاوید است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۴
الهی اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر تو عدل کنی فضل دیگرا چون باد. خداوندا گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگی جان، زبان بیاد تو نازد و دل بهر جان به عیان.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۵
الهی چند نهان باشی و چند پیدا ؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا، تا کی در استتار و تجلی کیبود آن تجلی جاودانی. خداوندا چند خوانی ورانی، بگداختم در آرزوی روزی که در آن روز تو مانی، تا کی افگنی و بر گیری، این چه وعده است بدین درازی و بدین دیری.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۸
الهی یافته می جویم، با دیده در میگویم که دارم چه جویم، که می بینم چه گویم ؟ شیفتهٔ این جُست و جویم گرفتار این گفت و گویم، ای پیش از هر روز و جدا از هر کس مرا درین سوز هزار مطرف نه بس. خداوندا سزد که اکنون سموم قهر از آن باز داری و کُشتهٔ عنایت ازلی را به رعایت ابدی مَدَد کنی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۸۹
الهی به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی، به رسالت پیامبران آب دادی، به یاری و توفیق پروردی بنظر خود بار آوردی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۹۰
الهی گاه گریم که در اختیار دیوم از بس تاریکی بینم، باز ناگاه نوری تابد که جملهٔ بشریت در جنب آن ناپدید بود. خدایا از تو می گفتم و گاه از تو می نیوشیدم میان جُرم خود و لطف تو می اندیشیدم، کشیدا آنچه کشیدم همه نوش گشت چون آوای تو شنیدم.