عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
هر چند به حکمت شده یی فرد و وحید
بویی ز تو از راه شریعت نوزید
با اینهمه فضل اگر زدینت پرسند
شاید که تو خود پاک ندانی ز پلید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۰
گر خرقه عارفان بصد چاک بود
باکی نبود ز چرکنی پاک بود
گر جامه چو گل پاره بود عیبی نیست
شرطست دلی که همچو گل پاک بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۱
هر جانوری که در جهان باشد و بود
سر سوی زمینش بقیام است و قعود
انسان که چنین جانوری سر بهواست
از بهر شکست گردن اوست سجود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۷
انوار فرشته از فلک میتابد
جز کور دلی بر عدمش نشتابد
کوری که بدست و پا بیابد همه چیز
نقشی که در آیینه بود چون یا بد؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۸
گر تن ز فروغ روح وامانده شود
از حکمت حق دگر فروزنده شود
استاد ببین که شمعکی میسازد
کافروزد و میرد و دگر زنده شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۳
تا پیر و معلم از تو خرم نشود
کار تو قبول خلق عالم نشود
بشناس حق پیر که بی علم و ادب
گر شخص فرشته باشد آدم نشود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۴
در راه طلب کسی بجایی برسد
کو سعی کند برهنمایی برسد
چون خدمت پیر کیمیای مس تست
آن به که مست بکیمیایی برسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
بر علم و هنر گرچه کسش دق نرسد
بی پیر هنر برونق نرسد
گر خضر نه راهبر بود موسی را
در حکمت کارخانه حق نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۶
آنرا که خیال دلفروزی باشد
باید که دل او چو شمع سوزی باشد
کاین حسن و جمال و نوجوانی و صفا
همچون گل تازه پنج روزی باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۵
گویم سخنی اگر ترا هوش بود
زن جمله یکیست گر در آغوش بود
خورشید رخان بهل کسیرا بطلب
کش سایه ز آفتاب روپوش بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
فرخنده سعادتی که معبود دهد
آنستکه وصلت بدو مسعود دهد
پیوست شد آن دو نخل امید بهم
امید که صد میوه مقصود دهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
پرسید کسی که آخر آیا چه شود
وین جان بکجا رود تن ما چه شود
گفتم ز من ایمدعی اینحال مپرس
جانت که برآید بنگر تا چه شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۰
شیخ است بر آن که کار خود نیک کند
رندست که بد بیند و صد نیک کند
میخوردن اگر بدست رندانه نکوست
رحمت بکسی که کار بد نیک کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
هر کس که نه سر بپای دلدار نهد
مشکل که دهن بر دهن یار نهد
چون مشربه هر که از سر خود نگذشت
کی لب بلب لعل شکر باز نهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۹
ای خواجه ز کف رسوم حکمت مگذار
تا باده بود ز دست فرصت مگذار
با علت پیریت طبیعت چه کند؟
می در کش و علت طبیعت مگذار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر
وز لب شکری داد بدین خسته جگر
چون یاد کنم از آن شکر خواب سحر
شیرین شودم مذاق جان بار دگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۴
آنگل که غمش ز پادشاهی خوشتر
رویش ز صفای صبحگاهی خوشتر
هر چند که دلخواه بود عیش جهان
دیدار خوشش زهر چه خواهی خوشتر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۵
یارب تو ز چشم غیر مستورم دار
وز باده عشق مست و مخمورم دار
بی یاد تو من گر نفسی خواهم زد
یارب ز غبار آن نفس دورم دار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
گر راز دلت نگفته باشد بهتر
کس حال تو کم شنفته باشد بهتر
زنهار که هر چه میکنی پنهان کن
طاعت هم اگر نهفته باشد بهتر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۱
ای قطره آب از منی و ما بگذر
بنگر که شدی از چه ممر در چه ممر
محبوس کجا شدی چو خونها خوردی
و آخر بچه شکل آمدی باز بدر