عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۶ - قطعه
آتش زده ایم اختران را
افروخته شمع خاوران را
پرورده، در آستین مژگان
اشکم، دریای بی کران را
از محشر داغ سینهٔ من
بیم است ستاره منکران را
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۸ - صحبت ناجنس
دارم آزرده دلی، تنگ تر از دیدهٔ میم
شده ام داغ درین دایره چون نقطه جیم
نشد از شش جهتم راه گشادی پیدا
آه از آن زر، که فتد در گره بخل لئیم
دارم از الفت تن شکوه، که نیکو گفتند
روح را صحبت ناجنس عذابی ست الیم
می رود دم به نوا نالهٔ فرخنده مقام
یاد آن روز که بودم به خرابات، مقیم
دلم از صحبت این نکته فروشان خون شد
بی سوادند جهان، نسخه ایام سقیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳
لعلت به فسون نبرد از دل تب و تاب
گر شکّر لطف داد و گر زهر عتاب
القصه که در عشق جگرسوز چو شمع
از آه در آتشیم و از اشک در آب
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷
سرمایه دهر، خاک بیزی ست،که هست
در مزرع حسرت اشک ریزی ست، که هست
آگاهی و دریافت، گران است که نیست
ارزانِ زمانه بی تمیزی ست، که هست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
اوضاع زمانه لایق دیدن نیست
وضعی خوشتر ز چشم پوشیدن نیست
دانی ز چه پا کشیده ام در دامان؟
دنیا تنگ است، جای جنبیدن نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
داغی که بکاود سر پرشور کجاست؟
زخمی که گدازد دمِ ساطور کجاست؟
گرمی به دلم نمی کشد شعله، حزین
ای غیرت عشق، آتش طور کجاست؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
ازگریهٔ من دیدهٔ اختر شور است
وز ناله ی من دل ملک رنجور است
گردون نبود حریف پیمانهٔ عشق
این رطل گرانتر از سر مخمور است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
افسوس که درد عشق و درمان هم نیست
داغ دل گرم و مهر جانان هم نیست
خون در طلب نعمت الوان نخورم
تنها نه که نان نمانده، دندان هم نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دل خوش نکند نالهٔ زاری که مراست
وز گریه نمی رود غباری که مراست
با همّت من دولت دنیا چه کند؟
این میکده نشکند خماری که مراست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است
بی دردان را ز درد ما کی خبر است؟
از تنگی جا، ذوق اسیری دارم
کز حلقهٔ دام، کلبه ام تنگ تر است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ای سینه بنال، ناله کار من و توست
ای ناله ببال، روزگار من و توست
ای دل برخیز تا ز دنیا برویم
دهری ست که زندگیش عار من و توست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
ما را لب لعل فام می باید، نیست
این شهد نصیب کام می باید، نیست
هجری که سرم خمار ازو دارد، هست
وصلی که مرا مدام می باید، نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
از خصمی مردمان مرا حال نکوست
یاران همه دشمنند، خصمان همه دوست
با هر که دل آرمید از دوست رمید
وز هر که بتافت روی دل جانب اوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
دیوانه دلم، یارِِ دل آسایی نیست
شوریده سرم دامن صحرایی نیست
لحن داوود و حسن یوسف، خوار است
گوش شنوا و چشم بینایی نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
دیشب طربی بر دل غمناکم ریخت
هر بخیه که داشت، سینهٔ چاکم ریخت
شبنم به کنار چشم نمناکم ریخت
ابری دو سه قطره اشک بر خاکم ریخت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
از حوصلهٔ صبر، غمت بیرون است
هر لحظه دل از فراق، دیگرگون است
با دیده چه سازیم که چون شب باز است؟
از شوق چه گوییم که روزافزون است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
اندوه جهان و شادمانی همه هیچ
سرمایهٔ روزگارِ فانی همه هیچ
یاد این سخن از تجربه کاران دارم
غیر از غم یار جاودانی همه هیچ
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
در دهر دنی که هست شیرینش تلخ
یک دم نزدیم خوش نه در شام و نه بلخ
قدّم چو هلال شد ز بار مه و سال
تا چند بریم غره را باز به سلخ؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
پیوسته دی و تموز دم سردی کرد
با دردکشان زمانه بی دردی کرد
آه سحر و ناله به جایی نرسید
طالع پستی و دهر نامردی کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
عالی گهران و خوش عیاران رفتند
از نقد وفا خزینه داران رفتند
بی یار نیم اگر چه بی یار منم
من ماندم و غم، چو غمگساران رفتند