عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
ای آنکه در تو قبله اهل وفاست
هر کس که امیدی بودش از تو رواست
کار همه کس چون شود از لطف تو راست
در کار منت اینهمه اهمال چراست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
آنکس که ز حسن او جلوه گرست
صبحی دگرست و آفتابی دگرست
خورشید فلک کجا نماید کانجا
هر ذره کمتر، از فلک بیشترست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آن بت که خراب او سامریست
او قبله ما بصورت ظاهریست
در سجده او مباش کاهل زنهار
کاندر ره عشق کاهلی کافریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
آنی که دم مسیح یارت شده است
بخشیدن جان همیشه کارت شده است
جانی که تو بخشی چو فدای تو شود
هم گوهر گنج خود نثارت شده است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
گر روی بخاک مالیم عین وفاست
باید بهزار رو مرا عذر تو خواست
ناگه نکنی به چین پیشانی حمل
نقشی که ز خاشاک درت بر رخ ماست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
ساقی که طبیب درد مشتاقی ماست
هم چشمه نوش و هم می باقی ماست
گر آب حیات زندگی می بخشد
سرچشمه آب زندگی ساقی ماست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنیا به اساس و نعمت و برگ خوش است
عقبی بصلاح و تقوی و ترک خوش است
ناخوش بجهان چرا زیم؟ ترک خوش است
گر عمر بنا خوشی رود مرگ خوش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
هر سوخته پخته کی بود در ره دوست
بس سوخته یی که خامی طبع در اوست
ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو
ناپخته درون چو ناری و سوخته پوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
در مذهب عشق مست و مستوره یکیست
انگور و شراب و سرکه و غوره یکیست
یک نقطه حباب کوزه و کوره بود
آن نقطه چو سوخت کوزه و کوره یکیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
در آینه خاطرت از هر که شکی است
او هم بشک است رانکه خاطر محکی است
تا شیشه دو رنگست بود آب دو رنگ
یکرنگ بر آکه دشمن و دوست یکی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت
با اینهمه زهد در گناه افکندت
گیرم ملکی بعشوه آن زهره جبین
از اوج فلک بقعر چاه افکندت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
بهتر ز کمال عشق جانپرور چیست
خوشتر ز جمال و طلعت دلبر چیست
عشق آتش موسی است و حسن آب خضر
زین آتش و آب در جهان خوشتر چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
اهلی که هزار بلبل از وی خجل است
او نیز چو دیگر همین آب و گل است
زر شد مس او از نظر اهل دلان
اکسیر سعادت نظر اهل دل است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
عالم که چو چشم باز کردی هیچست
هر کار کزو بساز کردی هیچست
چون صورت آینه تماشاش خوشست
گر دست طمع دراز کردی هیچست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
شهدی همه نیش است و در او نوش کم است
بگذار که با وجود هستی عدم است
شهدی که تو چون مگس بر او شیفته یی
چون نیک در او فرو روی زهر غم است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
این عالم بی وفا ندانیم که چیست
کز وی دل کس چنانکه میخواست نزیست
چشمی که به بدمهری عالم نگریست
چون چشمه بهایهای بر خود بگریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
ای میوه سر درختی باغ بهشت
قد چو نهال تو درین باغ که کشت؟
گردون که بحسن صد هزارش یادست
تا روی تو دید جمله از دست بهشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
عمرم که بگفتگو درین خانه گذشت
یکچند بوصف چشم مستانه گذشت
یکچند بذکر جام و پیمانه گذشت
القصه شب عمر بافسانه گذشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
در مذهب عاشقان که رمزی دگرست
مشنو که چو من نامه سیاهی دگرست
طاعت به ریا کنم نه از بهر خدا
فریاد که طاعتم گناهی دگرست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست
هر بد که کند چاره ما کم محلیست
در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست
مهر از ازلست و دشمنی هم ازلیست