عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۳
الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده‌ی تو را با بهشت چه کار است؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۵
الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی بزندان برون نه کار کریمان است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۶
الهی اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعده ی دیدار نیست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۸
الهی تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار، اکنون که بر گرفتی وا مگذار و در سایهٔ لطف و عنایت خود میدار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۰
الهی دانی چه شادم، نه آنکه بخویشتن بتو افتادم، تو خواستی من نخواستم ف دولت بر بالین دیدم چون از خواب بر خاستم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۱
الهی چون من کیست که اینکار را سزیدم، اینم بس محبت ترا ارزیدم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۲
الهی از آن خوان که بهر پاکان نهادی نصیب من بینوا کو، اگر نعمتت جُز بطاعت نباشد پس آنرا بیع خوانند لطف و عطا کو ؟ اگر در بها مُزد خواهی ندارم و اگر بی بها بهی بخش ما کو ؟ اگر از سگان تو ام استخوانی و اگر از کسان تو مرحبا کو؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۳
الهی ای کریمی که بخشندهٔ عطایی و ای حکیمی که پوشندهٔ خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خداییرا سزایی، بذات لایزال خود و بصفات با کمال خود و بعزت جلال خود و بعظمت جمال خود که جان ما را صفای خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به.
یا رب تو مرا انابتی روزی کن
شایستهٔ خویش طاعتی روزی کن
زان پیش که فارغ شوم از کار جهان
اندر دو جهان فراغتی روزی کن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۴
الهی ای بینندهٔ نماز ها، ای پذیرندهٔ نیاز ها، ای دانندهٔ راز ها و ای شنوندهٔ آواز ها ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر، عیبهای ما مگیر که تو قوی و ما حقیر اگر بگیری بر ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم، از بنده خطا آید وذلت و تو عطا آید و رحمت.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۷
الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش.
یارب ز کرم بحال من رحمت کن
بر این دل ناتوان من رحمت کن
در سینهٔ دردمند من راحت نه
بر دیدهٔ اشکبار من رحمت کن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۰
الهی مخلصان بمحبت تو مینازند و عاشقان بسوی تو میتازند، کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۱
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۲
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامهٔ بلا بُریدم و پردهٔ عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه به جُز عشق خودت تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۳
الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خود نگرم از جملهٔ خاکسارانم و خاک بر سر.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۴
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگر نه مرا با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است ؟
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۵
الهی تا بتو آشنا شدم، از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم
نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای تُست آن می خواهم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۷
الهی در سر خمار تو داریم در دل اسرار تو داریم و بزبان اشعار تو داریم ف اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۸
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم.
گر درد دهد بما و گر راحت دوست
ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر بخوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۹
الهی بروز کار آمدم بنده وار با لب پُر توبه و زبان پُر استغفار، خواهی بکرم عزیز دار خواهی خوار که من خجلم و شرمسار و تو خداوندی و صاحب اختیار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۳
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تتو دانی بفریاد رس که میتوانی.