عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۶
رفت آنکه ز چشم اشک چو لولو بچکد
یک دانۀ آبدار نیکو بچکد
بی خون چگر گهر فشاندی و کنون
لعلی بهزار خون دل زو بچکد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
هر گوهر معنی که دلم کرد پسند
تا ناطقه را ازو کنم عقدی چند
چون دید لبم بمهر حرمان در بند
آن جمله ز راه دیده بیرون افکند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
بستان دلم،ارنه غم زمن بستاند
ور من ندهم بدم زمن بستاند
گر عشق تو خون من چنین خواهد ریخت
سرمایۀ گریه هم زمن بستاند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
با عشق تو خوشدلی در ایّام نماند
تو شاد بزی که رامش و کام نماند
شادیّ گریز پای از دست غمت
بگریخت چنان کزو بجز نام نماند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۴
چشم و دل من زبس که پر غم شده اند
در تاب فتاده اند و پر نم شده اند
وانگه ز برای کشتن آتش غم
خون دل و آب دیده در هم شده اند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
بر یاد قدت دل رهی ناله کند
چون مرغ که بر سروسهی ناله کند
گویند مکن ناله و این غم که مراست
بر دل نه که بر کوه نهی ناله کند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۸
ای دل اگرت چه دیده بس رنج نمود
مگذار که او از تو بود ناخشنود
زیرا که بدین سان که تویی، دیرازود
روزی گذرت بر در او خواهد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۱
خورشید اگر چه در جهان فرو برد
ز آمد شدنش دلی پر از درد بود
هم وقت بر آمدن دمش سرد بود
هم وقت فرو شدن رخش زرد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۲
وقتی که مرا می طرب در سر بود
یکسر سخنم ز باده و دلبر بود
و امروز کزان حال همی اندیشم
گویی که بجای من کسی دیگر بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۵
جایی که فراق آن دلفروز بود
سنگین بود آن دل که نه پر سوز بود
ای دیده گرت اشک نماندست رواست
خون جگر از بهر چنین روز بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵ - و قال ایضاً فی مرثیة ابنه لماهلک بالغرق
آنرا که بوصل تو پناهی نبود
بهتر ز عدم پناه گاهی نبود
تو در دهن گوری و من بر لب گور
از لب بدهن دراز راهی نبود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
آن شد که مرا دل و توانایی بود
در هجر توام روی شکیبایی بود
کاری که مرا برفت در دور غمت
آب رخ و روزگار برنایی بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
چشمت که همیشه چشم من تر خواهد
وز پی آبی آب زهر در خواهد
زنهار رها مکن که دیگر خواهد
بیمار آن به که آب کمتر خواهد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۳
گفتی دودلی تو ، از تو کاری ناید
بهتان چنین نهی تو بر من شاید
چون نیست مرا دلی وگر نیزم هست
تا صد بود از بهر غمت می باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
این مردم چشم من همی نا ساید
در جستن تو جهان همی پیماید
روز از هوست گرد جهان می گردد
پس شب بسر آب فرو می آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۴
نه از دل کس بوی طرب می آید
نه رنگ شکر خنده ز لب می آید
وقتی ز عجب خنده گرم می آمد
امروز مرا خنده عجب می آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
شمعم که سرم آفت تن می آید
از پیرهنم بوی کفن می آید
از اشک هر آنچه گرد من می آید
بر من همه هم ز خویشتن می آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۱
می نتوانم اشک فراوان بارید
خون جگر از دیده چو باران بارید
صد گونه بهانه بیش بر باید ساخت
تا بی تو دو قطره اشک بتوان بارید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۰
گر در همه عمر خویش فرصت جوید
نا با من خسته دل حدیثی گوید
ناگاه ستیزۀ مرا چشم رقیب
چون دیدۀ نرگس از زمین بر روید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۲
ای دل سخن زلف مشوّش بگذار
اندیشه وصل یار مهوش بگذار
در سایۀ گل این دو سه روزی از عمر
گر بگذارند ناخوشان، خوش بگذار