عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨٢
ایدل ز پی جهان چه پوئی
وز زحمت جسم و جان چه جوئی
گر خار بگیردت سر دست
بگذر ز گل ایفلان چه بوئی
رو دست تهی چو گربه می لیس
چون سگ پی استخوان چه پوئی
چون بر تو نفس همی شمارند
بی فکر مگو هر آنچه گوئی
رو پرده دل بشوی ایشیخ
این خرقه و طیلسان چه شوئی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨۴
آخر کری کند که ز بهر دو روزه عمر
مغرور جاه و نعمت دنیا شود کسی
یا از برای یک شکم نان نیم سیر
گردد غریق منت احسان هر خسی
آزاد باش و قانع و راضی بحکم حق
دل در خدای بند و مبر آرزو بسی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٨٩
ایدل ار داری هوای سروری پاشنده باش
بر جهان ابراز چه سرور باشد از پاشندگی
بر زبر دستان چو خوشه سرکشیت ار آرزوست
پیشه کن با زیردستان دانه وار افکندگی
گر ز سوز تشنگی جانت بلب خواهد رسید
از خضر مپذیر منت بهر آب زندگی
دانه را بگذار وا رستی ز دام چار تیر
آرزو میافکند آزاد را در بندگی
گر ز دیوان قضا مجری نباشد رزق تو
سعی بی حاصل بود از هر دری خواهندگی
آنچه داری چون ز خود و زدوستان داری دریغ
پس بگو تا چیست حاصل زینهمه دارندگی
بر سر گنجست پایت لیک چون اگه نئی
کرده ئی عادت ز لوم طبع خود جویندگی
خوش برآی ابن یمین چون هست گیتی بر گذر
هم بود روزی که آید نوبت فرخندگی
گر چه گردون خاتم دولت بدان کسی میدهد
کش بود همچون نگین یا ساد کی یا کند کی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٩٣
اگر چه ابر بلای سپهر زنگاری
فشاند بر گل زردم سرشک گلناری
هنوز همت ما سر بدان فرو نارد
کزو برم بر کس قصه ستمکاری
دلا نصیحت ابن یمین بجان بپذیر
که تا چو عقل شوی شهره در نکو کاری
چو زلف ماهرخان با همه پریشانی
مباش غافل و فارغ دمی ز دلداری
که عالمی بر دانا بدان نمیارزد
که بهر آن دل آزاده ئی بیازاری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٩۶
اگر بروی ترش کار فقر راست شدی
کدوی سرکه بدی با یزید بسطامی
و گر بخرقه ازرق تمام گشتی کار
تغار نیل بدی شیخ احمد جامی
و گر برقص کسی شهره و علم بودی
امام شهر شدی خرس در نکو نامی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠١
افضل عالم حکیم ای آنکه رای روشنت
در شب تاریک فکرت موی بشکافد همی
فرقه ئی بر گفته ابن حسام آشفته اند
باز جمعی را زبان از اوحدی لافد همی
چون توئی در شعر و نقد شاعری استاد وقت
نیک بنگر تا درین شانه که به بافد همی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٢
ای صاحبی که یابد از لطف دلگشایت
محبوس چاه محنت از بند غم رهائی
گر پرتوی ز رایت بر خاک تیره افتد
هر ذره آفتابی گردد بروشنائی
آنم که فکر بکرم با زیور مدیحت
مشهور عالمی شد در حسن و دلربائی
پیوسته ام بمهرت وز دیگران گسسته
در دیده خاک پایت کرده بتوتیائی
گفتم بصیقل لطف آئینه دلم را
روزی بشادکامی از زنگ غم زدائی
زان پس که چند گاهی بودم بر تو گفتی
در حضرتت بخوانم اصغا اگر نمائی
گر هرگزم نبینی در خاطرت نیایم
وانگه که پیشت آیم گوئی فلان کجائی
هرگز مباد بندی بر کارت اوفتاده
از کارم ار چه بندی هرگز نمیگشائی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٣
ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی
گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری
بحر سحائب کرم کان مواهب نعم
مهر سپر مهتری اختر برج سروری
خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان
کرد سپهر فضل پر کوکب دری دری
آنکه ز رای او بجان لمعه نیم ذره را
از پی اقتباس شد مهر سپهر مشتری
چون برسی بحضرتش جان و جهان فدای تو
ز ابن یمین رسالتی گر بجناب او بری
گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی
ور چه که دور بوده ام از در تو ز مدبری
وین شرف دگر که تو از ره بنده پروری
بر سر جمع برده ئی نام رهی بچاکری
ورد منست ازین طرب شعر تر سخنوری
کآب حیات میچکد از سخنش ز بس تری
بنده غریب شهر تو ای تو غریب در جهان
از تو غریب کی بود رسم غریب پروری
عمر تو باد تا ابد تا ز تو اهل فضل را
تا برسد بسروری مایه بود ببرتری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٧
به یادگار من ای یار اگر نگهداری
یکی لطیفه نویسم ز غایت یاری
زمانه در گذرست و اجل ز پی تازان
به هوش باش که فرصت ز دست نگذاری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠٨
با من پدر که مرقد او باد پر ز نور
گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی
هر گه که از حوادث گردون دون نواز
پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی
یا در پناه همت صاحبدلی گریز
یا التجا نمای باقبال مقبلی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٠
با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٣
بقطع راه دراز امل غنی نشوی
بر آستان قناعت مگر مقام کنی
مرو بعجب و تکبر بر آستانه خلق
که زندگانی و عیشت همه حرام کنی
دو تای گاو بدست آوری و مزرعه ئی
یکی امیر و دگر را وزیر نام کنی
بنان خشک و حلالی کزو شود حاصل
قناعت از شکرین لقمه حرام کنی
و گر کفاف معاشت نمیشود حاصل
روی و شام شبی از جهود وام کنی
هزار بار از آن به که بامداد پگاه
کمر ببندی و بر چون خود سلام کنی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١۴
بر میوه های نوبر بستانسرای طبع
کردم بسان ماه بآئین صباغتی
دیوان من بخواه و بتدقیق در نگر
نا کرده هیچ زرگر ازینسان صیاغتی
اکنون گذشت انکه کسی گاه نظم و نثر
از من فصاحتی طلبد یا بلاغتی
صد شکر و صد سپاس کز اشغال روزگار
داد ایزدم فراغت و نیکو فراغتی
منبعد ننگرم بجهان و جهانیان
با این فراغت ار بودم هم رفاغتی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١۶
با خرد از سر ضجرت سخنی میگفتم
کای ز نور تو ز ظلمت دل و جانم ناجی
هیچ حضرت بود امروز که صاحب هنری
گردد از گردش گردون بجنابش لاجی
گفت باشد در دستور جهان آصف عهد
آنکه خائب ز درش باز نگردد راجی
در دریای فتوت گهر کان کرم
مردم دیده دولت شرف الدین حاجی
آنکه بر سیخ زر ا ندود شهاب از پی خوانش
نسر طایر بگه بزم کند دراجی
وانکه حکمش بزمین و زمن ار برگذرد
گویدش خیز چرا بسته این افلاجی
ور بزیبق رسد از حلم و وقارش اثری
جرم زیبق کند از طبع برون رجراجی
ای جوانبخت که هردم خرد پیر ترا
گوید اندر خور تاج زر و تخت عاجی
راستی را خرد پیر نکو میگوید
آنجوانی تو که آرایش تخت و تاجی
شاه انجم دهد از زر کواکب باجت
گر تو از مملکتش طالب ساو و باجی
گر نه پروانه ز رای تو برد شمع فلک
کی درین گنبد پیروزه کند وهاجی
روز برتر شدن از ذروه افلاک هنر
گرم رو همچو محمد بشب معراجی
تا ثناگوی توام نیست چو من در ره نظم
خود تو دانی چو تو هم سالک این منهاجی
نشود ابن یمین هر که دم از شعر زند
کی چو منصور بود هر که کند حلاجی
تا کند غمزه جادوی بتان از سر حسن
گاه تاراج دل شیفتگان غناجی
باد تاراج قضا جان حسود تو چنان
که قدر گویدش اندر خور این تاراجی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٧
برای نعمت دنیا مکش مذلت خلق
که نزد اهل خرد زین سبب خسی باشی
ز خون دیده غذا گر کنی از آن خوشتر
که زیر منت احسان ناکسی باشی
اگر قبول کنی پند من از آن خوشتر
و گر نه همچو سگان در بدر بسی باشی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢١
ترک شراب کردم از آنرو که دیدمش
کز وی نماند در دل اصحاب طاعتی
یک کار نیک ازو ندهد هیچکس نشان
الا بهم کشیدن احباب ساعتی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٢
جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات
دم بر آریم بکام دل خود با یاری
عمر شد در سر این آرزو و دست نداد
آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری
من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن
ندهد سرو صفت شاخ امیدم باری
ای بسا یار که دارد ز پی کار جهان
هر که دارد خردی بنده ندارد باری
چون نصیحت گر من دید مه در رسته آن
من نه آنم که بدم گرم کنم بازاری
گفت ازین بهترک آخر غم کاری میخور
گفتم الحق چه توان گفت بگو غمخواری
ز آن شد آشفته چنین ابن یمین تا نبود
همچو اهل خردش بهر جهان تیماری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢۵
چه خوش بودی ایدل درین دیر فانی
که کس را بکس آشنائی نبودی
و گر بودی آنگه بیاران یکدل
فلک را سر بیوفائی نبودی
خوشست آشنائی بهم اهل دلرا
چه بودی که رسم جدائی نبودی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٨
چون رسد روزی بوقت خویشتن
زحمت جستن چه بر خود مینهی
بی اجل چون کس نخواهد مرد نیز
پس چرا بر عجز و سستی تن دهی
رزق مقسومست لا ترحل به
موت محتومست لا تغفل بهی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٢
خداوندا بر این عالیجنابت
کزو دارد فلک صد شرمساری
فراوان رنج بی راحت کشیدم
کنون سیر آمدم زین هرزه کاری
نخواهم کرد ازین پس عمر ضایع
کرم باشد گرم معذور داری
بحمدالله ندارم مال و جاهی
که بستانی بغیر من سپاری
چو من بر بینوائی دل نهادم
چرا باید تحمل کرد خواری