عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۵۵ - به یکی از بزرگان نوشته است
ای که دارد لوای اقبالت
آفتاب بلند، سایه نشین
بود از نوبهار خلق توام
نفس مشکسای فروردین
نکته ای هست، از رهی بشنو
که خدا ناصر تو باد و معین
انتفاعی که از جهان دژم
دارم از گردش شهور و سنین
تلخی عیش روزگاران است
که بود در مذاق من شیرین
کشدم گرد کلفتِ ایّام
توتیایی به چشم حادثه بین
از غم من مکن پریشان دل
که مبادت ز چرخ، چین به جبین
کج اگر باخت ناکسی چه عجب؟
کو نداند یسار را ز یمین
روش هر کسی فراخور اوست
نتواند پیاده شد فرزین
خار بیچاره از کجا آرد
طرّه ی سنبل ورخ نسرین؟
دل ما را چه غم که از رخ زشت
نفتد در جبین آینه چین؟
سفله را طبع روزگار بود
نه به مهرش وفا بود، نه به کین
بی خرد لایق عتاب کجاست؟
تشنه داند بهای ماء مَعین
صدف سینه های پاک بود
جای دُردانه های غثّ و سمین
گر ببخشی گناه او، دارم
طاعتت تا به روز بازپسین
بر مرادت مدام گردد چرخ
چاکر درگهت ینال و تکین
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۵۶ - در تاریخ تدوین چهارمین دیوان خود فرموده است
هزار و یکصد و پنجاه و پنج هجری بود
که گشت نسخه ی دیوان چارمین سپری
قصیده و غزل و قطعه و رباعی آن
دوصد فزون ز هزار است و سی چو بر شمری
هنر به ماشطهٔ خامه ام کند نازش
که لیلی عرب آراست در لباس دری
دعای رحمت، از آیندگان امیدم هست
که جاده ایست بسیط زمان و ما گذری
شگفت نیست، گر آلوده است دامن ما
که دیده اشک فشان است و اشک ما جگری
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵
در دیدهٔ هر که شق کند پردهٔ خواب
سرتاسر آفاق بود موج سراب
ساقی، قدحی در ده از آن بادهٔ ناب
سرّ دو جهان بشنو ازین مست خراب
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸
در کار زمانه هر که بیکارتر است
از عاقبت کار خبردارتر است
از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین
هشیارتر است هرکه سرشارتر است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹
هر چند که ما رهرو و دنیا راه است
در راه نشستن خطر آگاه است
زین شرم نشسته ام که پیرایهٔ تن
گر برخیزم به قامتم کوتاه است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
در محفل آسمان سُها و خور هست
در بحر جهان هم صدف و هم در هست
تا خود چه بود قسمت روزی طلبان
هم مائدهٔ عیسی و هم آخور هست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
دانم که به جز خدای قهّاری نیست
بر خاطرم از ظلم کسی باری نیست
ماهیت مخلوق نباشد غالب
مغلوبِ خدا شدن مرا عاری نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
آن را که نصیب از خرد ادراک است
در معرکهٔ جهاد خود چالاک است
هر چندکه زنده پاک و مرده ست پلید
این نفس پلید چون بمیرد پاک است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
آلوده ی کام دل مشو، کام آن است
هرگز طمع دانه مکن، دام آن است
در دایره ی فلک چه سرگردانی؟
آغاز تو هر چه بود، انجام آن است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
عشق است سلیمان و دل انگشتر اوست
داغ جگرم سیاهی لشکر اوست
قالب نی و جان ناشکیباست نوا
نالیدن ما از لب چون شکر اوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
هر چند سپهر فکرم اختربار است
بر دوش زبان، سخنوری سربار است
از خامهٔ تیره بخت خود ممنونم
این ابر سیاهی ست که گوهربار است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ای ساقی عاشقان، می ناب کجاست؟
ای خضره ره سوختگان، آب کجاست؟
عمریست که بی تو تشنهٔ خون خودم
آن خنجر مژگان سیه تاب کجاست؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
افسانهٔ عشق، راز پنهان من است
صد چاک چو جیب گل، گریبان من است
زاهد، ره اسلام مداری بگذار
دین را به بتان باختن ایمان من است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
یار است که در ظلمت امکان شمع است
خود، راز و نیاز و خویشتن هم سمع است
هر دیده که یافت نور تحقیق، حزین
غیر از واحد ندید، هر جا جمع است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
افسوس که درد عشق و درمان هم نیست
داغ دل گرم و مهر جانان هم نیست
خون در طلب نعمت الوان نخورم
تنها نه که نان نمانده، دندان هم نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
هستی بزمی ست، انجمن سازی هست
عالم نطعی ست، پنج و شش بازی هست
در جام جم و مهر سلیمان این بود
ما کارگهیم، کارپردازی هست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
یار آینه حسن دلارای خود است
یک دیدهٔ محو، در تماشای خود است
این حسنِ غیور برنمی تابد غیر
موسی و عصا و طور سینای خود است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دل خوش نکند نالهٔ زاری که مراست
وز گریه نمی رود غباری که مراست
با همّت من دولت دنیا چه کند؟
این میکده نشکند خماری که مراست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ای سینه بنال، ناله کار من و توست
ای ناله ببال، روزگار من و توست
ای دل برخیز تا ز دنیا برویم
دهری ست که زندگیش عار من و توست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
ساقی، رگ ابر آبداری برخاست
گویا که ز چشم می گساری برخاست
تا آینهٔ جام گرفتی در دست
زآیینهٔ خاطرم غباری برخاست