عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۲
از بیم رقیب طوف کویت نکنم
وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما
این نتوانم که آرزویت نکنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۳
با چشم تو یاد نرگس‌تر نکنم
بی‌لعل تو آرزوی کوثر نکنم
گر خضر به من بی تو دهد آب حیات
کافر باشم که بی تو لب تر نکنم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۵
یادت کنم ار شاد و اگر غمگینم
نامت برم ار خیزم اگر بنشینم
با یاد تو خو کرده‌ام ای دوست چنانک
در هرچه نظر کنم ترا می‌بینم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۶
آن بخت ندارم که به کامت بینم
یا در گذری هم به سلامت بینم
وصل تو بهیچگونه دستم ناید
نامت بنویسم و به نامت بینم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶۸
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچو تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۲
دانی که چها چها چها می خواهم
وصل تو من بی سر و پا می‌خواهم
فریاد و فغان و ناله‌ام دانی چیست
یعنی که تو را تو را تو را می‌خواهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۳
ای دوست طواف خانه‌ات می‌خواهم
بوسیدن آستانه‌ات می‌خواهم
بی‌منت خلق توشه ی این ره را
می‌خواهم و از خزانه‌ات می‌خواهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۴
نی باغ به بستان نه چمن می‌خواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن می‌خواهم
خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من می‌خواهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۵
سرمایهٔ غم ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم
از دوست که یادگار دردی دارم
آن درد به صد هزار درمان ندهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷۶
در کوی تو سر در سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
نامردم اگر عشق تو از دل بکنم
سودای تو کافرم گر از سر بنهم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۰
با یاد تو با دیدهٔ تر می‌آیم
وز بادهٔ شوق بی‌خبر می‌آیم
ایام فراق چون به سرآمده‌است
من نیز به سوی تو به سر می‌آیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸۵
هر چند که دل به وصل شادان کردیم
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
بر خود دشوار و بر تو آسان کردیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۰
ما جز به غم عشق تو سر نفرازیم
تا سر داریم در غمت دربازیم
گر تو سر ما بی سر و سامان داری
ماییم و سری در قدمت اندازیم
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۵
رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر صدف دهان در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت طوفان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰۸
آن دوست که هست عشق او دشمن جان
بر باد همی دهد غمش خرمن جان
من در طلبش دربدر و کوی به کوی
او در دل و کرده دست در گردن جان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۵
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان
آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم
او را به من و مرا به او بازرسان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۱
با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من بعکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۲۵
سودت نکند به خانه در بنشستن
دامنت به دامنم بباید بستن
کان روز که دست ما به دامان تواست
ما را نتوان ز دامنت بگسستن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۲
ای شمع چو ابر گریه و زاری کن
وی آه جگر سوز سپه‌داری کن
چون بهرهٔ وصل او نداری ای دل
دندان به جگر نه و جگرخواری کن
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴۴
گفتم که: رخم به رنگ چون کاه مکن
کس را ز من و کار من آگاه مکن
گفتا که: اگر وصال ما می‌طلبی
گر میکشمت دم مزن و آه مکن