عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۷
ای آن که کمر به جستن حق بستی
زین هستی موهوم چو رستی، رستی
غیر از تو حجاب در میان چیزی نیست
از خود چو بریدی، به خدا پیوستی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۸
بگذار حدیث جزو و کل در مستی
آسان نتوان رفت ز پل در مستی
با عشق، ز جسم عنصری دست بدار
زیر آی ز اسب چارجل در مستی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۳
ناصح به نصیحت چه پی ما گردی؟
آن به، که ازین راه غلط واگردی
دستار به سر نهی و عاشق نشوی
گرد سر معجر زلیخا گردی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۶
چون باصره در عشق مجازی ماندی
چون ناطقه در زبان‌درازی ماندی
قانع به صفات گشتی از جوهر ذات
چون آینه در جمال‌بازی ماندی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۷
گر زان که خرد بیخودی افزا بودی
کیفیت عشق او هم از ما بودی
از خویش تهی شدی گهر گر چو حباب
او نیز حباب روی دریا بودی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
از عالم اگر عمل نیاید باری
عبرت گیرند خلق ازو بسیاری
در سینه بی عمل، بود گوهر علم
چون آینه گرفته در دیواری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۹
خواهم که به دل، چو عشق، مسکن گیری
چون روح، مرا قرار در تن گیری
در قید افتم، گرم به خود بگذاری
آزاد شوم، مرا گر از من گیری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۲
شمعی تو، ولی ز انجمن پرهیزی
جانی و ز صحبت بدن پرهیزی
من با تو یکیّ و تو ز من پرهیزی
من بعد مگر ز خویشتن پرهیزی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۷
در وحدت ذات، گفته گوهرپاشی
رمزی که بود فاش‌تر از هر فاشی:
نقاش اگر به نقش در می‌آمد
هر نقش ز کلک او شدی نقاشی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۰
در پرده به هر دل آشنا می‌باشی
از ما پنهان در بر ما می‌باشی
هستی همه جا و نیست جاییت مقام
ای در همه جا بوده، کجا می‌باشی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۱
بی شعله، چو باده خود به خود می‌جوشی
غفلت به تو داده داروی بیهوشی
لعب هوست است ز عشق دور افکنده
ماند ز سبق، طفل ز بازیگوشی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۴
در ملک وجود، خوار بودن تا کی؟
بیهوده درین دیار بودن تا کی؟
برخیز که تنگ ازین جهان برخیزد
موی لب روزگار بودن تا کی؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۵
روزن متعددست و مهتاب یکی
بیداردلان شوند در خواب یکی
فرداست که روح بی‌قراران با هم
گردیده چو قطره‌های سیماب یکی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۶
از مردم حال، اهل حال است یکی
زین قوم، نشان ده کمال است یکی
هرچند که پنجه را بود پنج انگشت
مخصوص اشارت به هلال است یکی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۷
بی‌فیضان را چه باک از بی‌برگی؟
فیّاض شود هلاک از بی‌برگی
درویشان را بس این خسارت کز نخل
سایه نفتد به خاک از بی‌برگی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
گر بتوانی، به نفس خود کن جدلی
سلطانی راست فقر، نعم‌البدلی
زین هستی موهوم خرابی، ور نه
ویرانه نیستی ندارد خللی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۰
آن رند که در مثل ندارد بدلی
دی گفت برای اهل عرفان مثلی
جز بندگی از خداشناسان نسزد
از علم چه سود اگر نباشد عملی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۳
بی فیض ازل رتبه نگردد عالی
این حال درین محیط باشد حالی
صد خوف و رجاست گوشه‌گیران را هم
کشتی به کنار پر شود یا خالی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۶
زین هستی موهوم، جدا باش دمی
با حق‌طلبان هم‌آشنا باش دمی
گاه از عجبی، گه از ریا، گاه از رزق
زاهد به خدا که از خدا باش دمی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۸
حیرت‌زده را چه غم ز سرگردانی
از بی‌برگی چه باک و بی‌سامانی
از محنت هجر و لذت وصل، دلم
آسود، که آسوده شود حیرانی