عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
ننمود ز جیب آسمان، سینه صبح
بشکست مگر کلید گنجینه صبح؟
از بس که گریست چشم قدسی، گویا
زنگار گرفت امشب آیینه صبح
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
کرد آن که کشید طرح دنیای فراخ
از عشق و خرد، بنای این دیرین کاخ
گر شاخ نباشد، به چه افزاید اصل؟
ور اصل نباشد، ز کجا روید شاخ؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
تا کار دلت به خواهش نفس افتاد
چون بوالهوس از عشق کجا آری یاد
در ضبط هوای نفس، کس چون تو مباد
تا کی چو حباب در گره بندی باد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
گر کار به رندان قدح‌نوش افتد
در عذر گنه، دل ز ره هوش افتد
دلگرمی طاعت رود از اشک ریا
از آب فسرده، دیگ از جوش افتد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
وصل چو تویی در آرزو کی گنجد؟
بی ترک جهان، یک سر مو کی گنجد؟
این لقمه بزرگ آمد و بسیار بزرگ
با پنج انگشت در گلو کی گنجد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
هر کام که در جهان میسر گردد
چون کار به پایان رسد ابتر گردد
نیکو نبود هیچ مرادی به کمال
چون صفحه تمام شد، ورق برگردد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
در وادی عشق، مرد می‌باید، مرد
زین لاشه‌سواران چه برآرد دل گرد
شوری و ز خویش رفتنی در کارست
این راه به پای عقل نتوان طی کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
آن کس که وطن به چرخ اعلا دارد
از قید تعلق، به زمین جا دارد
پیوند رساندش به پستی، ور نه
خود شعله شمع میل بالا دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
آن را که فلک به دوستی بردارد
جا در همه دل، چو مهر دلبر دارد
سرور شود آن کس که گزینندش خلق
آری گل چیده، جای بر سر دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
مه ساغر بی‌شراب بر کف دارد
گلبرگ، ز شبنم آب بر کف دارد
دریا که به جود در جهان مشهور است
گوهر به دل و حباب بر کف دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۷
بر فرّ هما، لبم تبسم دارد
اندیشه درین نکته مرا گم دارد
در سایه مرغی چه گریزم قدسی
کو چشم بر استخوان مردم دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
هر گوشه، خرابات تو مستی دارد
از خود شده رند می‌پرستی دارد
در سلسله عشق تو مجنون مانند
هر حلقه آن، مست الستی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
عاقل به درش ز دل سراغی دارد
دیوانه، دلیل راه، داغی دارد
این طرفه که در جستن خورشید منیر
هر ذره به دست خود چراغی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
هر چیز که از کون و مکان می‌گذرد
از توست که آن یکان یکان می‌گذرد
گر نیست وجود سد انسان ز چه رو
از خویش گذشته، از جهان می‌گذرد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
جز شرع رسول هرکه راهی سر کرد
خود را به دو کون، ناقص و ابتر کرد
از خلق جهات تو بهتری ای صوفی
گر کار چنان کنی که پیغمبر کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
غم‌دیده، فریب سور عالم نخورد
بر هم خورد ار جهان، دلش غم نخورد
گر از سر بازار، قیامت خیزد
سودای من و عشق تو بر هم نخورد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
هرکس که پی بخت سیاهش گیرد
هر گام، بلایی سر راهش گیرد
ایام به شکل فتنه برمی‌آید
شاید نگه تو در پناهش گیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
گلگشت چمن با فقرا کی سازد؟
با ترک هوس کرده، هوا کی سازد؟
باغ از گل و بلبل همه برگ است و نوا
درویشی را برگ و نوا کی سازد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
ای غم، رگ ما نیشتری می‌ارزد
وین دیده به خون جگری می‌ارزد
ای گریه بیا خرقه ما را تر کن
کاین ابر به دامان تری می‌ارزد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۸
واعظ، نفست ز می خمار انگیزد
دود از دل و جان خاکسار انگیزد
از من بگذر، کدورت دل بگذار
کز رفتن دی، زمین بخار انگیزد