عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دنیا افزون بود وگر کم، هیچ است
جز دوست، مطالب دو عالم هیچ است
گویند دمی‌ست زندگی، دریابش
دریافتمش، دمی‌ست کان هم هیچ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
جز ذکر خدا هر آنچه گویی هیچ است
جز شرع نبی رهی که پویی هیچ است
تا یک دو سه روز اختیاری داری
نیکویی کن که جز نکویی هیچ است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
قدسی غم عشق، هم‌نشین تو بس است
داغ ستم دوست، قرین تو بس است
ای داغ، تو هم دگر چه خواهی کردن
ملکی چو دلم زیر نگین تو بس است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
از مهر تو، مه ذره صفت رقاص است
اما گهر شناخت، خاص‌الخاص است
عارف دارد گوهر عرفان تو را
غارت‌گر خانه صدف غواص است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
تا بی‌مهری پیشه اهل زمن است
اظهار هنر، کاستن جان و تن است
راحت خواهی، کمال خود فاش مکن
کاین سوختن شمع ز روشن‌شدن است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
در کشور هفت عضو دل سلطان است
این دعوی را چه حاجت برهان است
هرگز نروند راستان جز پی دل
زان است که تیر پیرو پیکان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
جان در تن مرد، حجت یزدان است
بر ذات صمد، هر احدی برهان است
هرچند که جان زنده به جانان باشد
نتوان گفتن که جان به تن جانان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
پرهیز ز درد، کار بی‌دردان است
بیم از کشتن، شیوه روزردان است
عشاق ندزدند سر از تیغ بلا
آری دزدی عیب جوانمردان است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
هرجا که جمال یار پرتوفکن است
نیکوست، اگر خلوت اگر انجمن است
فیض ار طلبی، چشم دل از یار مپوش
تا آینه دارد به چمن رو، چمن است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
زاهد گوید که زهد و طامات به است
صوفی گوید کشف و کرامات به است
من می‌گویم که آدمی را به جهان
از هرچه دهند، جوهر ذات به است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
از هر دو جهان مرا وصال تو به است
وز هرچه گمان برم خیال تو به است
هر خوب که یابند، از آن خوب‌تری
حاصل که ز هر بهی جمال تو به است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
از روز ازل غنی غنا خواسته است
درویش، سر کوی فنا خواسته است
هرکس ز خدای خویش چیزی خواهد
من می‌خواهم آنچه خدا خواسته است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
با مهر تو هر جان به تنی آینه است
هر برگ گلی به گلشنی آینه است
هر دل که به فیض آشنا شد ...
روشن چو شود، هر آهنی آینه است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
امید به عقل، چون ثمر از بیدست
عشق است کزو چشم هزار امیدست
بی عشق، خرد نتیجه کی می‌بخشد؟
فیض دم صبح از اثر خورشیدست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
ای آن که به وحدت خردت راهبرست
طی کردن این راه به پای دگرست
هر گام درین بادیه چندین خطرست
ترک دو جهان، علاوه ترک سرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
هرچند دلت مومن و نفست گبرست
آخر نه تمام اختیارت جبرست؟
چیزی که به کار آیدت از کار جهان
در نعمت شکر و در مصیبت صبرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
هرچند که عصیان تو عالم‌گیرست
حرص و هوست جوان و اعضا پیرست
تقصیر تو هیچ است که با عفو کریم
تقصیرش اگر نام کنی، تقصیرست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
تا مهر تو در سینه صد چاک نشست
گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت
این تیر ز صید جست و در خاک نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
ای مهر، چو صبح، خانه زاد نفست
عیسی کده عالمی ز باد نفست
کافی‌ست برای نه فلک صید اسیر
یک ناوک یا رب از گشاد نفست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
عالم همه پرتوی بود از رخ دوست
هر فرع نکو که هست ازان اصل نکوست
هر ذره که در کون و مکان می‌بینی
نتوان گفتن، ولی توان گفتن ازوست