عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
آن را که بزرگ است خرد در همه باب
آزاد برون رود ازین دیر خراب
کوچک‌خردان به قید دنیا میرند
اطفال روند دست و پا بسته به خواب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
ای تشنه فیض تو چه دریا چه سراب
امید به توست خلق را در همه باب
در دنیا، بس که مهربان همه‌ای
هر طایفه‌ات می‌کند از خویش حساب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
از مرحله کذب گذشتم به شتاب
فال ره فقر می‌زنم در همه باب
نزدیک‌ترست ره به افتادگی‌ام
زان ره که فتد عکس در آیینه و آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
چون ساخته شد کار جهان را اسباب
برداشتن چیزی ازان بود صواب
از جمله برداشتنی‌ها، اول
برداشته شد ز پیش چشم تو حجاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
بر روی محیط است کف پای حباب
نگرفته درین بحر، کسی جای حباب
عاشق، ز شکستگی، همه عشق شود
دریا شده، تا شکسته مینای حباب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
مطلب چو بزرگ شد، به بازی مطلب
بی سعی نیاز، بی‌نیازی مطلب
تا مرد به پاست، مجلس‌آرای بود
از شمع فتاده سرفرازی مطلب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
آمد گل و برگ باغ می‌باید ساخت
هنگامه بی‌فراغ می‌باید ساخت
یاران همه برگ عیش سازند و مرا
بی‌برگ، دل و دماغ می‌باید ساخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
فریاد از آن که عز و ذل را نشناخت
در میکده بود و ذوق مل را نشناخت
عاشق که نبرد پی به معشوق ازل
بلبل گردید، لیک گل را نشناخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
ای محو مجاز، دیده بی‌بصرت
هرگز نفتاده بر حقیقت گذرت
در هر صورت، جمال معنی بینی
گر عینک چشم دل شود، چشم سرت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
ای دوست که از تو باصفا شد صورت
وز صنع تو اعجازنما شد صورت
راهی بنما به خویش نزدیک‌ترم
زان ره که به معنی آشنا شد صورت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
دانم ندهد به گفتگو وصلش دست
این غصه، لبم را ز سخن‌گفتن بست
تا حسن طلب بسته لبم را قدسی
چون نقطه نمی‌توان به حرفم پیوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
خاموشی اهل حال از کردارست
بودن در کار و وا نگفتن کارست
واعظ که مدام سرخوش از گفتارست
دخلش کم و خرج معرفت بسیار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
آن را که ز عالم به تجرد کارست
ترک دو جهان برش مگو دشوارست
بر من باشد ترک تعلق مشکل
زیرا که تعلقم همین با یار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
آن کز ازلش به زهد و تقوی کارست
ترک دو جهان، برش مگو دشوار است
بر اهل صلاح، تهمت دامن تر
چسباندن خاک خشک بر دیوارست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
هرچند کمر به جستجو باید بست
آسان نتوان قرب حق آورد به دست
مقراض ز ترک دو جهان می‌باید
کز خویش توان برید و با او پیوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
از باغ تو اند گر سمن، ور بیدست
از توست اگر بید و اگر امیدست
در خانه اگر هزار روزن باشد
آخر همه را چشم به یک خورشید است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
ای آن که ز پندار دلت بیزارست
هرچند دوای این مرض بسیارست
رو دل ز هوای نفس پرداز نخست
پرهیز، علاج اول بیمار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
قدسی همه کارت اثر نفس و هواست
این بی‌خردی ز کودکی یا سوداست
روزی که به دست تو رسد نامه جرم
آن روز کنی فرق ز دست چپ، راست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
نیشی که خورد بر دل مجروح کجاست
دردی که ازو تازه شود روح کجاست
طوفان بلا بر سرم آورد خرد
ای عشق بگو سفینه نوح کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
ای صبح امید، آفتاب تو کجاست
وی ساقی انصاف، شراب تو کجاست
مردیم و هنوز چشم حسرت نگران
ای دیده ناغنوده خواب تو کجاست