عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۶
ای داروی جان خستگانت درلب
گردون زتو سرگشته و خورشید، به تب
روز از رخ تو، چو شعله ای وام کند
تا حشر شود، دریده پیراهن شب
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۷
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
با این همه در میانه مقصود توئی
جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
چون دایره ی لب تو، در هم پیوست
بنگر که چه تنگ عرصه ئی داشت بدست
کان نقطه عنبرین، که نه نیست نه هست
در دایره جا نیافت در گوشه نشست
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
تا شربت عاشقی چشیدم زغمت
هر بد که گمان بری کشیدم زغمت
قصه چکنم، بجان رسیدم زغمت
آن به که نگویم، آنچه دیدم زغمت
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
در نامه ی تو، قلم چو گردن بفراشت
گفتم بنویسمت، سرشکم نگذاشت
حال دل مشتاق نه آن صورت داشت
کان را به سر قلم، توانست نگاشت
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
در رهگذر باد، چراغی که توراست
ترسم که بمیرد، از فراغی که توراست
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی زهی، دماغی که توراست
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
یکدل چه کند، هزار جانبازی کرد
خون گشت زدرد تو ودمسازی کرد
بسیار بکوشید، نهان داشت غمت
بوی جگر سوخته، غمازی کرد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
دل دوش دم از هوای دلبر میزد
هرجا که رسید، حلقه بردر میزد
همچون مگس، از حسرت آن تنگ شکر
فریاد کنان، دو دست بر سر میزد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
این بس، که ز چشم من گهر خواهد چید
آن کز قدمت نثار برخواهد چید
یک خنده ز دست لب شیرین، روزی
تا حشر، هنوز جان، شکر خواهد چید
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
صد پاره وجود را، فرو بیخته اند
تا مثل تو، صورتی برانگیخته اند
سبحان الله، ز فرق سر تا پایت
در قالب آرزوی من ریخته اند
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
امشب منم و وصال آن سرو بلند
می را، ز لبش چاشنی ئی داده بقند
ای شب، اگرت هزار کار است مرو
وی صبح، گرت هزار شادی است مخند
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ایزد، دلکی مهر فزایت بدهاد
به زین نظری باین گدایت بدهاد
خوبی و خوشی و دلفریبی و جمال
داری همه، جزوفا، خدایت بدهاد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
آن سرو خرامان به چمن، بازرسید
و آن جان سفر کرده به تن بازرسید
ضایع نشد این آه شب و گریه روز
دولت نظری کرد و بمن بازرسید
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
ما را خط تو داد وفاداری داد
سودای سر زلف تو، بیداری داد
و آن خواب بماند نیز گرد لب او
در هجر تو، دوشم خط بیزاری داد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
بر شاخ شکر، لعل تو دُرها پرورد
بر چهره ی من، مهر تو زرها پرورد
عُمان عقیق موج، یعنی چشمم
از بهر نثار تو، گهرها پرورد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
بر من چو فراق آن بهشتی گذرد
روزم به فغان، شبم به زشتی گذرد
دور از تو، چنان اشک ز چشمم خیزد
کز تارَکم، آسمان به کشتی گذرد
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
چون بی رخ دلبر است ایام بهار
عیشم بچه دل باید و شادی بچه کار
در باغ بجای سبزه، گو میغ بر آ
از ابر بجای قطره گو سنگ ببار
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
روزم همه چون شب آمد، از درد فراق
لفظم همه یارب آمد، از درد فراق
و آن جان، که لبالب آمد از درد فراق
دریاب، که بر لب آمد از درد فراق
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
در خواب شبی، هم نفس یار شدم
با وی نفسی محرم اسرار شدم
روئی که بدان روی نهادم بطرب
بر روی زمین بود، چو بیدار شدم
اثیر اخسیکتی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
تا دست به چشم شوخ و تنگش داریم
کفری سر زلف مشک رنگش داریم
مائیم دلی و نیم جانی ز غمش
و آن نیز برای صلح و جنگش داریم