عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۴۴
ستر است و ستایر و ستور است
بردار حجاب اگر چه نور است
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۶۰
شهری که در او شحنه ستمکش باشد
بنگر که در آن شهر چه چربش باشد
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۸۸
قول حسینی شنو راه مخالف مرو
راست برو تا حجاز خصم عراقی مشو
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۰۴
گر گدا باشد به یاد پادشه نبود عجب
این عجب بنگر که سلطان می‌کند یاد گدا
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۵۵
ویران شده از رئیس ده ده
از بس که طلب کند که ده ده
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۲
هر زمان صنعی نماید در نظر
می ‌برد خلقی و می ‌آرد دگر
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۴
هر کس که به قول خویش ثابت ناید
او را تو اگر یار نخوانی شاید
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۵
هر کسی را که باشدش سر کل
صحبت او همه بود کل کل
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۶
هر کسی کو دلیل او باشد
بد نباشد بگو نکو باشد
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۷۱
هر که سلطان خویش نشناسد
عزت او تمام کی دارد
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۷۳
هر یار که ثابت نبود در یاری
شاید که ورا به یاریش نشماری
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۵۳۲
میان دعا بر دل شب مزن
ز لب ناله برچین و یا رب مزن
مزن لاف اسلام، اگر می زنی
چو ملزم بر آنی به مشرب مزن
به جولان خود هم مزن خنده ای
همین گو ز بالای اشهب مزن
پی حسنت الوانت این مست گل
که در خون سرشتی به قالب مزن
به شمشیر ترک طلب کشته شو
شبیخون فرصت به مطلب مزن
شبیخون زند غم به عرفی، بگو
که بانگ هزیمت به مرکب مزن
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۵۶۹
با گلهٔ دوستان هست حلاوت بسی
گر ز کسی نشنوی، خود گله ای کن، کسی
بر سر رنجور من این همه غم سر مده
کس نبرد دوزخی بر سر مشت خسی
آن چه بود در جهان مایهٔ فخر خسان
یا زر و سیمی بود، یا قصب و اطلسی
من کیم از رهروان، راه روان کیستند
واپسی از قافله، قافلهٔ واپسی
گفتی از ابنای دهر، عرفی خوش لهجه کیست
بی هنری جاهلی، بی اثری ناکسی
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۴
ای رانده ز نسبت حرم طاعت ما
مردود اجابت صنم طاعت ما
اسلام نه، کفر نه، تا کی به عبث
آلوده کند لوح و قلم طاعت ما
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳۵
معموری عقل فضلهٔ ویرانی ست
سرمایهٔ علم خاک بی سامانی ست
بازارچهٔ حیرت ما آبادان ست
کافتاده متاع و غایت ارزانی ست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳۶
در عهد من آن که لاف سنج سخن است
خونش هدر است، قاتلش نظم من است
گوسالهٔ سامری اگر بانگ زند
اعجاز مسیح لقمهٔ دندان شکن است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۳۹
دی محتسب آمد به غم، تند نشست
ماتم زده بود، دادمش شیشه به دست
بشکست و نیافت قصدم آن جاهل مست
بایست که توبه شکند، شیشه شکست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۴۱
صد تلخ شنیدم ز یکی رزق پرست
جرمم چه، که همین دادمش جام به دست
دانی که همان محتسب گرسنه مست
کامروز به لقمه اش دهن خواهم بست
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۷۴
فردا که معاملان هر فن طلبند
حسن عمل از شیخ و برهمن طلبند
زان ها که دروده ای جوی نستانند
آن ها که نکشته ای به خرمن طلبند
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۹۹
عرفی چه خروشی که فلان گمره شد
ملزم کنمش که بایدش آگه شد
چون ما و تو بسیار تعصب کیشان
ملزم نشدند و گفت و گو کوته شد