عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
معشوق، خدا جاذبه اش رهبر ماست
شاهد، دل آگه است و چشم تر ماست
هر دم به خیال دوست پرواز کنم
بالله که شوق [و] ذوق بال [و] پر ماست
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
با هر که دل رمیدهٔ ما پیوست
دیدیم که عاقبت دل ما را خست
القصه در این میکده آباد جهان
این شیشه به دست هر که دادیم شکست
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
هر چد که یار، یار دیگر دارد
اما با ما شمار دیگر دارد
غم نیست که یار یار دیگر دارد
چون یار قدیم کار دیگر دارد
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
هر صبح ز گریه رخ ترم باید کرد
خاک ره دوست بر سرم باید کرد
هر شام به سفرهٔ خیال غم یار
افطار به خون جگرم باید کرد
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
بی ناز تو من نیاز نتوانم کرد
بی روی تو دیده باز نتوانم کرد
تا قبلهٔ ابروی تو ناید به نظر
بالله که من نماز نتوانم کرد
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
باید که تو را نظر به خاصان باشد
نی بر گلهٔ عام، پریشان باشد
ما منتظر کرشمهٔ ناز توایم
حیف است تجلی به رقیبان باشد
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
قومی با خویش اعتباری دارند
با خلق ز کبر، گیر و داری دارند
خوشحال کسانی که به هر حال به دست
یا جام شراب یا نگاری دارند
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
گر مست شوم [سر] تو هشیار کند
گر خواب روم لطف تو بیدار کند
در هر رنگی برو چو گل پنهان شو
بوی تو مرا از تو خبردار کند
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود
از رشتهٔ کار تو گره وانشود
نفست گوید فنا شدم حق گشتم
باور نکنی که خر مسیحا نشود
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
خواهی که رسی به دوست جولان بگذار
اول سر خویش را قربان بگذار
یک عمر ز خویشتن سفر کن و آن گاه
دل در خم زلف ماهرویان بگذار
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز
وز باغ جهان گلی نچیدم هرگز
بسیار به چشم سر و سر عالم را
گردیدم و چون تویی ندیدم هرگز
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
تا صبح نشستم من و جان بر در دل
دیشب که نهان بود ز من پیکر دل
من دور و تو در دلم خدا می داند
تا روز چها گذشته است از سر دل
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
دیروز درآمدم به کاشانهٔ دل
بینم که چه می کنی تو در خانهٔ دل
دیدم به بهانه ای تو را از دوری
می خوردی خون دل به پیمانهٔ دل
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
تنها نه به هجر آشنا گردیدم
اندر ره آشنا چها گردیدم
از آن نفسی که دورم از همدمیت
چون نی بالله بینوا گردیدم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
ای بسته میان تو کمر بر دل و جان
بادا دو جهان فدای آن موی میان
یک دل بی زخم تیغ ابروی تو نیست
در دست تو یک کمان و عالم قربان
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
گاهی نزدیک و گاه دورم از تو
گه مضطرب و گاه صبورم از تو
گه عین گنه کنی و گه عین صواب
من روز و شبم ظلمت و نورم از تو
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
در راه وفا ندیده ام قافله ای
از پا افتاده ای برد مرحله ای
آن دیده که از روی تو باشد محروم
در پای نگاه باشد او آبله ای
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
دارم دم سرد، چشم خون پالایی
اندر غمت ای سرو قد رعنایی
بسیار نشستیم و [فکندیم] نظر
برخیز نما چشم مرا بالایی
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۷
چرا آن گوشهٔ ابرو ز من چون بخت می گردد
کمان بی چله چون بسیار ماند سخت می گردد
سعیدا : مفردات
شمارهٔ ۱۴
دلبرم منعم است و من درویش
من چو او او گدا شود چه کنم