عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۳
ز ازل، مرشدما خواست که فرزانه شود
آنقدر عقل کجا داشت که دیوانه شود
به مددکاری این بخت زبون در عرفات
کعبه سازی چو کنم، طرح صنمخانه شود
به خرابی نکشد آنچه ز حق شد آباد
خانه کعبه ندیدیم که ویرانه شود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۰
جانا ز بی حجابی آیینه باک نیست
آیینه را نگاه تو محجوب می کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶
نگاهم بر رخش خار به گل پیوسته را ماند
دلم با زلف او تار به سنبل بسته را ماند
ازو رنگی ندارم، گر به او صد بار می پیچم
تنم در پیچش او، رشته گلدسته را ماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۹
بجز صبر کز نام او تلخ شد لب
مریض محبت دوایی ندارد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۶
هرکس به رخت نظر ندارد
از باغ طرب، خبر ندارد
پیوسته به روز زلف یاریم
هرگز شب ما سحر ندارد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۲
مرا قسمت به راهی گشت رهبر
که صد دریای خون در هر قدم بود
درین خمخانه دیدم ظرفها را
شراب عافیت بسیار کم بود
غم از بی غمگساریها ست در عشق
اگر می بود غمخواری، چه غم بود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۵
گر ز دنیا بکشی پای، چنان دور بکش
که اگر سعی کنی، دست به دنیا نرسد
من کجا، دسترس قیمت وصل تو کجا
ترسم از مفلسی ام کار به سودا نرسد
خنده گر بر در و دیوار جهان ریخته است
غیر دندان تاسف به لب ما نرسد
گر به طغرا نظری می کنی، امروز بکن
بلکه از درد فراق تو به فردا نرسد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷
صد جامه پوشد از شرم، سرو خجسته قامت
جایی که آن سهی قد، از پیرهن برآید
میدان شناس داغم، مردآزمای شورش
از عهده دل من، کی سوختن برآید؟
نیش وطن دلم را نوش است در غریبی
گل قدر خار داند، چون از چمن برآید
زین گونه ام که غربت دامن گرفته، ترسم
کز آتش فراقم، دود از وطن برآید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۵
بس که برهم خورد بزم دلخوشی از رفتنت
صاف می از درد مینا، خاک بر سر می کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
فرهاد تیشه بر سر غم پیشه می زند
عاشق چنین به جانب خود تیشه می زند
ساغر به ذوق آنکه شود همچو پیر جام
دست طلب به دامن هر شیشه می زند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۲
آمد بهار و موسم گلگشت باغ شد
گلبن برای اهل طرب چلچراغ شد
سر از دریچه کرد برون آن بهار حسن
هر کوچه از نسیم رخش کوچه باغ شد
گفتا چه رنگ می شوم از خوردن شراب
گفتم به رنگ لاله تر، بی دماغ شد!
از بس تنش چو صفحه آیینه صاف بود
بر هر کجا که دست نهادیم، داغ شد
طغرا چه سود وصل، زمانی که اصل عمر
در راه آن پری، همه صرف سراغ شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۱۵
کندن دل زان جوان، آسایش این پیر شد
از کشش یابد خلاصی، چون کمان بی تیر شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۴
عاشق و معشوق را با هم زبان و دل یکی ست
گل پریشانی چو بیند، شکوه را بلبل کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
همنشین بی نفاق از بس درین محفل کم است
گشت ساقی مضطرب، چون شیشه در پهلو ندید
آنچه در عشق تو می بینم ز بخت واژگون
هیچ کس در وادی اسلام از هندو ندید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۵
در مدرسه عشق، چو من بی خبری نیست
با هر که در بحث گشودم، خجلم کرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۷
دو چشم من چو بر آن شوخ بی وفا افتاد
یکی گریست به حالم، یکی دگر خندید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۳۹
از رشک آبیاری ساقی در آتشیم
ما را کباب کرد، ترا چون شراب داد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۸
در کار غم عشق، دلم گشت ز خود جمع
می بایدم اکنون غم کار دگران خورد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۰
زخم ما چون زخم سوسن گشت سرتاسر کبود
بس که هردم پشت پا بر روی مرهم می زند
چون ز شوق روی جانان، طفل اشک آید به رقص
مردم چشمم، ز مژگان دست برهم می زند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۱
ما خوی گرفته وصالیم
از هجر، خدا نگاه دارد!