عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
خوبی تو و حسن غیرپرور باشد
من عاشق و عشق غیرت‌آور باشد
بینی به چنین حال و ز رحمم نکشی
وین رحم تو بی‌رحمی دیگر باشد
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
طفلی به نوم شکاف در سینه کند
دل را پی نقد عشق، گنجینه کند
ترسم که (چنین) گرم اگر پیش آید
افسرده‌ام از گرمی پیشینه کند
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸
از رنج خمار،‌ نرگست بیمار است
وز بار جفا، نخل تو کم رفتار است
بیماری تو، خسته‌دلان را مرگ است
وین مرگ دگر که دیدنت دشوار است
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
ابرو نبود زینت آن روی چو ماه
کان چشم مرا چو کشت بی‌جرم و گناه،
تیغش ز برای خون من شحنهٔ عشق
بنهاد به روی آتش وگشت سیاه
میرزا قلی میلی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
در اول عشق، آمدش یاد ستم
داد از پی آزمایشم داد ستم
چندان‌که مرا به عاشقی داد قرار
با خاطر جمع کرد بنیاد ستم
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴
(گذارد لب چو بر جام می ناب)
نماید همچو عکس غنچه در آب
ز مستی گشت سرگردان، وگر نه
چرا چشم تو می‌گردد به محراب
در میخانه را میلی گشودند
بیا این خانه را چون کعبه دریاب
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۸
به مجلس تا نگردد شرمسار از عهد خود با من
ز بیرون بازگردم چون بد من در میان باشد
مرا از هیبت روز قیامت چند ترسانی؟
چو یار از یار دور افتد، قیامت آن زمان باشد
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱
کردم به دیگری پی رفع گمان غیر
اظهار عشق و یار به من بدگمان بماند
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳
بی‌قرار است دل اندر بدن کشته عشق
دیگر از یار ندانم چه تمنا دارد
امتحان نام نهد دل، ستمی کز تو کشد
خویش را چند به این حیله شکیبا دارد؟
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۵
وه که در کوی تو از بی‌اعتباری‌های خویش
آیدم صد خنده بر امیدواری‌های خویش
بعد ایامی که دل یک لحظه در بزم تو بود
شرمساری‌ها کشید از بی‌قراری‌های خویش
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۲۷
دوش مستی را هم‌آغوش جنون می‌ساختم
بهر خود اسباب رسوایی فزون می‌ساختم
بس که می‌دیدم ز مستی گوش بر حرف خودش
هر دم اظهار محبت را فزون می‌ساختم
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲
ز تربتی که درو کشتهٔ محبت توست
عجب نباشد اگر بوی جان رسد به مشام
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۳۳
چنان گداختم از آتش غمت که اجل
مرا نیافت شب هجر، تا ننالیدم
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۴۲
محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من
گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من
میرزا قلی میلی مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲
به نهان چنان نمایی همه را ز لطف رویی
که گمان برند هر یک، که تو خاص ازان اویی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۴
منت خضر بر سرم نیست، چو شمع انجمن
آب حیات می دهد، آتش سوختن مرا
جوهر چوب‌دار را ساخته ام طلسم خود
تا نبرد به هر طرف، کشمکش رسن مرا
نازکی شمیم گل، طرح درشتی افکند
بی قد سرو او بود گر هوس چمن مرا
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۸
دست نتوان داشتن یکبارگی از کار عشق
دل چو بردارم ز جان، بر لب گذارم آه را
جسم زار عاشق از آهی به جانان می رسد
بال بس باشد نسیمی در پریدن کاه را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۱
ای دل از خاطر برون کن طره جانانه را
یاد دارد چون تو این زنجیر، صد دیوانه را
ساغر از پا گربیفتد، می پرستان را چه غم
شیشه می گیرد به گردن، خون صد پیمانه را
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸
از باده پس نیامد، رنگ پریده ما
برگشتگی ندارد، صید رمیده ما
دیشب به ما درآویخت، امشب ز ما عنان تافت
گویی ندیده ما را، آن شوخ دیده ما
کندیم دل ز شمشاد، از بهر آن سهی قد
پیوند سرو گردید، شاخ بریده ما
در عاشقی نداریم رنگی ز سرخ رویی
ماند به شبنم گل، در خون تپیده ما
بر کشتزار امید، یک جو نمی نشیند
صد کوه اگر بغلتد،از آب دیده ما
طغرا ز ما بیاموز، طرز غریب گویی
هم در غزل نگه کن، هم در قصیده ما
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۹
شکوه دانه و دام از نفس انداخت مرا
شور بیهوده ز چشم قفس انداخت مرا
منم آن شعله ناقص که پی کسب کمال
آتش افروز به دامان خس انداخت مرا
عاقبت شورش بیجای سیه مستی عشق
همچو زنجیر به چنگ عسس انداخت مرا
هست حق با من اگر شکوه ز صیاد کنم
زان که ناحق به طلسم قفس انداخت مرا