عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۴
ای دل ترا بگفتم کز عاشقی حذر کن
بگذار نیکوان را وز مهرشان گذر کن
چون روی خوب بینی دیده فراز هم نه
چون تیر عشق بارد شرم و خرد سپر کن
فرمان من نبردی فرجام خود نجستی
پنداشتی که گویم هر ساعتی بتر کن
هر گام عاشقی را صدگونه در دور نجست
گر ایمنیت باد از عاشقی حذر کن
تا کام من برفتی در دام عشق ماندی
چونست روزگارت ما را یکی خبر کن
اکنون بصبر کردن ناید مراد حاصل
زین جاره با زمانی رو چاره دگر کن
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۰
دلی دیدم بسی تیمار دیده
فراوان سختی و خواری کشیده
بغم پیوسته وز شادی گسسته
رمیده زان و با این آرمیده
خریده انده و شادی فرخته
فرخته راحت و زحمت خریده
بیند زلفک دلبند بسته
بخار غمزه خوبان خلیده
بپرسیدم کسی را کاین دل کیست
مرا گفت ای بلای عشق دیده
چنان گشتی که نشناسی دل خویش
دل تست اینکه هست از تو رمیده
بنالیدم چو نام دل شنیدم
بباریدم برخ بر آب دیده
چو من بیهوش و بی دل باشد آری
اگر چه عاشقی باشد شمیده
بورزم مهر خوبان تا توانم
ندارم تن برنج اندر خمیده
که من بسیار خوبان را گزیدم
ندیدم چون تو خوبی را گزیده
نداند تلخی هجران کسی کو
نباشد تلخی هجران کشیده
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۶
مشوش است دلم از کرشمه سلمی
چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی
چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین
چو ترش روی شوی وارهانی از صفری
بغنچه تو شکر خنده نشئه باده
بسنبل تو در گوش مهره افعی
ببرده نرگس تو آب جادوی بابل
گشاده غنچه تو باب معجز موسی
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۴۱
همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی
ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی
جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم
ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی
برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای
ز دیده بر دو رخ از جوی خون گشاد آموی
رخم بزردی زر است و تن بزاری زار
دلم ز ناله چو نال است تن ز مویه چو موی
بعشق خوبان گر با تو دانش است مو رز
بگرد خوبان گر با تو مردمی است مپوی
ازین نداد خداوند مهر خوبان را
ز مردم آنکه خداوندشان نداده مجوی
هرآنکو گوی زنخدان نیکوان جوید
دلش همیشه بود همچو پیش چوگان گوی
اگر درست کند بخت نام و کنیت من
ببوسه داد دل خویشتن بخواهم از اوی
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲
چون بنوازد به پیش من زیر کیا
مدهوش کنم همه دلم زیر کیا
ای تن تو نزار و زار چون زیر کیا
باریک تر از تو در جهان زیر کیا؟
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳
با روی تو دی ماه بهار است مرا
وز دو لب تو شکر شکار است مرا
تا ایزد پشت و بخت یار است مرا
جز با می و معشوق چه کار است مرا
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶
مادر چو بزاد آن بدعا خواسته را
کرده است نشان آن مه پیراسته را
خالیست میان آن مه ناکاسته را
گر مهر نهد کسی چنین خواسته را
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
تا فتنه دلم بر آن لب میگونست
صبرم کم و عشق هر زمان افزونست
گویند برون فتاد رازت چونست
چون راز درون بود که دل بیرونست
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
تا کی باشم صبور در محنت دوست
کارام دل و جان من از دیدن اوست
گر زین دوستی ترا بدراند پوست
از دوست همیشه دور بودن نه نکوست
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
چون جان و روان خویشتن داشتمت
دشمن بودی و دوست انگاشتمت
چون تو نبدی چنانکه پنداشتمت
از مهر تو بس کردم و بگذاشتمت
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
تا پرده روی ماه من عنبر گشت
آن دل که بر او فتنه شدی زو برگشت
اکنون که بنزد هرکسی کمتر گشت
بر من ز جهان و جان گرامی تر گشت
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
آنی که دل من از تو خرم گردد
روی تو همی چراغ عالم گردد
چون از سختی دلم پر از غم گردد
چون بنگرمت غم از دلم کم گردد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
تا مهر فکند بر من آن سرو بلند
مهر همه عالم از دل من برکند
چون مهر ز چرخ بر زمی نور افکند
مه را چه خطر باشد و که را چه گزند
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
آنرا که چنو نگار دلکش باشد
پیوسته ز خرمی دلش کش باشد
هر چند نهفته ایش روزی بینم
آن روز که نزد من بود خوش باشد
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
آن بت که بهین لفظ بود دشنامش
از حسن و لطافتست هفت اندامش
آن بد که نمود بنده را بادامش
بنمود بجنگ هفتخوان هم نامش
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
گویند مرا بهجر آن ماه چگل
برنه ز شکیب و صبر زنجیر بدل
زنجیر بدل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
دیدم صنمی ز نور باری نه ز گل
دیدم پسری به روی محراب چو گل
زوبین بدور و فکنده آن مهر گسل
از دیده به جان بر زند از دست بدل
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
هم هست مرا هوای آن زلف بخم
لیکن تب عشق از نخستین شده کم
دیده که نبیند و فرو بارد نم
گر شادی و گریه بر تند هم خور غم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
هر چند که بی بهانه دوری ز برم
من خویشتن از جمله همانجا شمرم
در بست وفای تو چنان چشم سرم
کز شرم تو در خیال تو در نگرم
قطران تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
ما دل ز هوای مهر تو ببریدیم
مهر تو فروختیم و دل بخریدیم
از جور و جفا و کین تو آن دیدم
کز هیچکسی بداستان نشنیدیم