عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱
گرخوی بتم نیگ ببودی سره بودی
وریک سخن از من بشنودی سره بودی
دل بردو کنون قصد بجان کرد چه تدبیر
باری دل تنها بربودی سره بودی
صد بار دلم در غم او پشت نمودست
یکبار اگر روی نمودی سره بودی
فی الجمله جفاها و عتابش همه خوش بود
دشنام اگر در نفزودی سره بودی
گفتیکه تو در خواب ببینی رخ من باز
گردیده شبی باز غنودی سره بودی
گفتیکه بگویم که چه درمان بودت؟ صبر
احسنت اگرم صبر ببودی سره بودی
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۲
سر آن داری با ما که بصحرا آیی
ساعتی سوی گلستان بتماشا آیی
پرده کج ندهی وعده بفردا نکنی
که تو امروزدهی وعده و فردا آیی
از سردست باین پای اگر آیی بربام
پس یکی شرط دگر هست که تنها آیی
تو بدین نرگس بیمار چو پوئی سوی باغ
بعیادت بسوی نرگس رعنا آبی
از شکوفه چو ثریاست مرصع همه شاخ
ای مه چارده آخر بثریا آیی؟
بهمه حال چنین هم بنماند بازآ
بروم صبر کنم تن بزنم تا آیی
جمال‌الدین عبدالرزاق : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۳
آه ار ترا ز درد دل من خبر شدی
این انده دراز مگر مختصر شدی
چندان سخن که دوش بگفتم زحال خویش
آخر چه بودی ار سخنی کارگر شدی
چشم تو گر نبودی بیمار تیر او
چون بردلی زدی هم از انسوبدر شدی
دوش ارزجور تو دلم آهی زدی ز درد
والله که کارو بار تو زیر وزبر شدی
گفتی از آه تو نشود آینه سیاه
غره مشو چنین تو چه دانی مگر شدی
چندین هزار لابه که من میکنم بتو
یارب چه بودی ار دل تو نرمتر شدی
تو خفته چو بخت من ایدوست ورنه دوش
زان ناله های زار ترا هم خبر شدی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱
از چشم تو صد زخم درشتست مرا
چون زلف تو زان خمیده پشتست مرا
چشمت را گو نهفته دار آن سرخی
تا کس بنداندی که کشتست مرا
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲
دل بنهادم هر غم و تیماری را
نتوان بگذاشت چون تو دلداری را
ور آرزوی چشم تو خون دل ماست
چون رد کنم آرزوی بیماری را
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵
ای دوست چنین مکن فرامشت مرا
یک باره مینداز پس پشت مرا
ور قصد تو کشتنست و مقصد اینست
آسان تر ازین همی توان کشت مرا
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۷
ای عشق چه دردی تو که درمانت نیست
ای جان به چه زنده‌ای که جانانت نیست
ای صبح نه وصلی تو که پیدا نشوی
ای شب نه غم منی که پایانت نیست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸
یکباره ز ما فلک فراغت دادت
یکباره فراموش شدیم از یادت
با کم ز منی رای وصال افتادت
گفتی که با ازتست مبارک بادت
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
سوز دل من ز بهر بار غم تست
اشگ چشمم بهر نثار غم تست
این جان که زدست او به جان آمده ام
زان می دارم که یادگار غم تست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای دیده، دل ریش جگر خورده ی تست
وین جان به جان آمده آزرده ی تست
این قصه ی درد من ز دشمن باری
پوشیده همی دار که هم کرده ی تست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
با دلبر خود به کام دل گشتم جفت
بر شاخ طرب گل مرادم بشکفت
دی آمد و لطف کرد و بنواخت مرا
می گفت چنین کنم چنان کرد که گفت
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
هر چند که شد گرمی بازار تو سست
هرگز نشدم به مهر در کار تو سست
این کین تو چون سرین سیمین تو سخت
وی عهد تو همچو بند شلوار تو سست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
باسبلت سبز یارب آن لب چه لبست
یاقوت شکر طعم زمرد سلبست
بر روی منست چشمه آب روان
گرد لب او سبزه دمید این عجبست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
لعل تو ازان زمرد آورد نبات
تا باید از افعی دو زلف تو نجات
برگرد لب تو سبلت سبز تو هست
چون جامه خضر بر لب آب حیات
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
گفتم که چو فتنه چشم تو خفته بهست
وز سرد سخن لعل تو ناسفته بهست
زین چشم همی سخن نگوید با من
ای بس سخن نغز که ناگفته بهست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
بادم که وجود من بجز زحمت نیست
خاکم که مرا بنزد تو حرمت نیست
گیرم که ز آتش دلم نندیشی
بر آب دو چشم من ترا رحمت نیست؟
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
آن یار جفا جوی وفادار شدست
کامروز مرا ز دل خریدار شدست
یا چشم فلک ز جور و بیداد بخفت
یا بخت که خفته بود بیدار شدست
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
ای وصل تو شایسته چو عمر جاوید
وی در دل من غم تو شیرین چو امید
در گوش تو از حلقه زر گوئی هست
آویخته ماه نو ز طرف خورشید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
گفتم چو خطت برنگ موی تو شود
او آفت این روی نکوی تو شود
در خاطرم از خط تو این خود نگذشت
گو هم مدد جمال روی تو شود
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
گفتم سخنی با تو و بد گفتم بد
تالاجرم از تو گشت یک دردم صد
جانا بسرت آن نکنی کز تو سزد
انگار که آن حدیث نشنودی خود