عبید زاکانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲
از دم جان بخش نی‌دل را صفائی میرسد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
ای ترک حصاری همه چیزت بنواست
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۰
در دور قمر نقطهٔ خورشید ببینید
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۴
هر ذره که بر بالا می نوشد و پا کوبد
عطار نیشابوری : باب سی‏ام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۸
هر چند نیم به هیچ رو محرم تو
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۶۸۱
نیست کس را به حسن روی تو قیل
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۹
از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟
فریدون مشیری : تشنه طوفان
میگون سیل زده
ابر، آواره آشفته دهر
الهامی کرمانشاهی : خیابان اول
بخش ۵۹ - ورود حضرت مسلم به مجلس ابن زیاد و مکالماتشان با یکدیگر
کشان روزبانان به بند اندرش
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۱۱
رویی نه که پشت جان قوی ماند ازو
محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۱۶
خواجه بوالفتوح غضایری رحمة اللّه علیه روایت کرد و گفت: دختر استاد بوعلی دقاق کدبانو فاطمه کی بحکم استاد امام ابوالقسم قشیری بود، از استاد امام دستوری خواست تا به مجلس شیخ بوسعید آید. استاد امام دستوری نمی‌داد، چون بکرات می‌گفت گفت دستوری دادم، اما متنکر وار و پوشیده شو و ناونه بر سر افگن، یعنی چادر کهنه، تا کسی ظن نبرد کی تو کیستی. فاطمه بحکم اشارت استاد آن چنان کرد و به مجلس شیخ آمد و بر بام در میان زنان بنشست. و آن روز استاد امام به مجلس نیامده بود. چون شیخ در سخن آمد حکایتی از استاد بوعلی دقاق آغاز کرد و گفت اینک جزوی از اجزای او اینجاست و شطیبۀ از آن او حاضرست. چون کدبانو فاطمه آن سخن بشنید حالتی بوی درآمد و بیهوش شد و از بام درگشت. شیخ گفت خداوندا نه بدین بازپوشی! همانجا کی بود درهوا معلق بیستاد تا زنان دست فرو کردند، و بر بامش کشیدند و این حال باستاد امام باز نمود.
همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
اینت نرسد که بر تنم رشک بری
ملا هادی سبزواری : غزلیات
غزل شماره ۵۴
هندوی خال رخش باج ز عنبر گرفت
اسدی توسی : گرشاسپ‌نامه
داستان قباد
گوی بُد هنرمند نامش قباد
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۴
دل صفه خال تو با زلف گفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۱۵
ای دل به صلاح اگر نشستی برسی
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
یار از غم من خبر ندارد گویی
سعدی : غزلیات
غزل ۳۹۵
گر من ز محبتت بمیرم
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۳۵ - خطاب حق تعالی به عزرائیل علیه‌السلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
حق به عزرائیل می‌گفت ای نقیب
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۷۳۰
مردم و مهر ترا در دل نهان دارم هنوز