هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او معشوق را با صفات بلندپایه مانند شهریار، پادشاه، و سلطان توصیف می‌کند و خود را در مقابل او خاکسار و بینوا می‌داند. شاعر از زیبایی‌های معشوق مانند گیسوی کمند و ابروی کمانی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که بدون او جهان برایش بی‌صفا و تاریک است. همچنین، او از درد دوری و نامهربانی‌های معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که درمانی برای دلش بیابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۰

افتاده بازم در سر هوائی
دل باز دارد میل بجائی

او شهریاری من خاکساری
او پادشاهی من بینوائی

بالا بلندی گیسو کمندی
سلطان حسنی فرمانروائی

ابروکمانی نازک میانی
نامهربانی شنگی دغائی

زین دلنوازی زین سرفرازی
زین جو فروشی گندم نمائی

بی او نبخشد خورشید نوری
بی او ندارد عالم صفائی

هرجا که لعلش در خنده آید
شکر ندارد آنجا بهائی

هر لحظه دارد دل با خیالش
خوش گفتگوئی خوش ماجرائی

گوئی بیابم جائی طبیبی
باشد که سازم دل را دوائی

دارد شکایت هرکس ز دشمن
ما را شکایت از آشنائی

چشم عبید ار سیرش ببیند
دیگر نبیند چشمش بلائی
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.