هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و سودای بیپایان خود میگوید که جان و صبرش را به تاراج برده است. او از دردها و نومیدیهای عشق سخن میگوید و اشاره میکند که معشوق به عهد خود وفا نکرده است. شاعر همچنین از رنجهای دیرینه و درماندگی خود مینویسد و در نهایت، عشق را گناهی میداند که بسیاری مرتکب آن شدهاند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و گاه دردآلود است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۵
دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود
ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود
برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان
و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود
دیدهام دریای خونست و من اندر حیرتم
تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل
عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود
جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسهای
بیتکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود
دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت
هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود
گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار
کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود
ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود
برق شوقش از دهانم شعله میزد هر زمان
و آتش سودای او قصد سویدا کرده بود
دیدهام دریای خونست و من اندر حیرتم
تا خیالش چون گذر بر راه دریا کرده بود
گر چه میزد یار ما لاف وفاداری دل
عاقبت بشکست پیمانی که با ما کرده بود
جان ز من میخواست لعلش در بهای بوسهای
بیتکلف مختصر چیزی تمنا کرده بود
دردها چون دیر شد نومید روی از ما بتافت
هر که روزی دردمندی را مداوا کرده بود
گر عبید از عشق دم زد پیش از این معذور دار
کین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.