هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق می‌گوید و حالات روحی خود را توصیف می‌کند. او از شیدایی عقل، سوختن دل، و بی‌قراری چشم‌ها می‌گوید. شعلهٔ شوق معشوق درونش را می‌سوزاند و سودای او آرامش را از وی می‌رباید. هیچ‌کس درد او را درک نمی‌کند و درمانی برایش نمی‌یابد. شاعر در خیال خود، خدمت به معشوق را می‌کند و تا سحرگاه از خداوند وصال او را می‌طلبد. هر لحظه از غم هجران می‌میرد، اما امید دیدار دوباره او را زنده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۴

دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد

نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد

شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
دود سودای توام قصد سویدا میکرد

نه کسی حال من سوخته دل می‌پرسید
نه کسی درد من خسته مداوا میکرد

پیش سلطان خیال تو مرا غم میکشت
خدمتش تن زده از دور تماشا میکرد

دست برداشته تا وقت سحر خاطر من
از خدا دولت وصل تو تمنا میکرد

هردم از غصهٔ هجران تو میمرد عبید
باز امید وصال تواش احیا میکرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.