هوش مصنوعی: این شعر از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید، جایی که معشوق با نگاه و رفتار خود، عقل و دل شاعر را می‌رباید. او با زیبایی‌اش ماه را شرمسار می‌کند و با زلف‌هایش دل‌ها را می‌دزدد. شاعر از ناتوانی خود در برابر این عشق و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند و می‌گوید که عشق، عقلش را از او گرفته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک عمیق از احساسات و تجربیات عاشقانه نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۵۸

ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد

بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد

تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان
سلطان نگر که مایهٔ مشتی گدا ببرد

جان و دلی که بود مرا چون به پیش او
قدری نداشت هیچ ندانم چرا ببرد

میداد عقل دردسری پیش از این کنون
عشقش درآمد از درم آن ماجرا ببرد

سودای زلف او همه کس می‌پزد ولی
این دولت از میانه نسیم صبا ببرد

گفتیم حال عجز عبید از برای او
نگرفت هیچ در وی و باد هوا ببرد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.