هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام، دلبستگی به معشوق و رنجهای عاشقانه سخن میگوید. شاعر از عشق به بتان و زندگی در کوی مغان یاد میکند و بیان میکند که هیچ درمانی برای زخمهای نگاه معشوق وجود ندارد. همچنین، او از ناتوانی در رسیدن به وصال معشوق و غمهای بیپایان عشق شکوه میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات شعری مانند بتپرستی و مغان ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۲۸
سر نخوانیم که سودا زدهٔ موئی نیست
آدمی نیست که مجنون پریروئی نیست
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست
قبلهام روی بتانست و وطن کوی مغان
به از این قبلهام و خوشتر از این کوئی نیست
کس مرا از دل سرگشته نشانی ندهد
عجب از معتکف گوشهٔ ابروئی نیست
میتوان دامن وصلت به کف آورد ولی
ای دریغا که مرا قوت بازوئی نیست
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست
سر موئی نتوان یافت بر اعضای عبید
که در او ناوکی از غمزهٔ جادوئی نیست
آدمی نیست که مجنون پریروئی نیست
هرگز از بند و غم آزاد نگردد آن دل
که گرفتار کمند سر گیسوئی نیست
قبلهام روی بتانست و وطن کوی مغان
به از این قبلهام و خوشتر از این کوئی نیست
کس مرا از دل سرگشته نشانی ندهد
عجب از معتکف گوشهٔ ابروئی نیست
میتوان دامن وصلت به کف آورد ولی
ای دریغا که مرا قوت بازوئی نیست
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست
سر موئی نتوان یافت بر اعضای عبید
که در او ناوکی از غمزهٔ جادوئی نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.