هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد دوری از یار و دیار می‌نالد و بی‌تابی خود را از فراق بیان می‌کند. او امیدوار است که روزی به وصال معشوق برسد و از عشق و می‌نوشی در بهار زندگی سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر از عبید می‌خواهد که اگر می‌تواند غزلی بسراید که یادگاری خوشتر از این نباشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۱

دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست
دگر غریبیم از کوی یار ممکن نیست

مرا از آن لب شیرین و زلف عارض تو
شکیب و طاقت و صبر و قرار ممکن نیست

دلا بکوش مگر دامنش به دست آری
که وصل بی‌طلب و انتظار ممکن نیست

من اینکه عشق نورزم مرا به سر نرود
من اینکه می نخورم در بهار ممکن نیست

در آن دیار که مائیم حالیا آنجا
مسافران صبا را گذار ممکن نیست

عبید هم غزلی گاه گاه اگر بتوان
بگو که خوشتر از این یادگار ممکن نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.