هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد جدایی و جفای معشوق شکایت میکند و عشق و وفاداری خود را بیان میدارد. او از شوق دیدار معشوق میگوید و تأکید میکند که بدون او آرامش ندارد. همچنین، شاعر به زیبایی و نورانیت چهره معشوق اشاره کرده و اظهار میدارد که وصال او بالاترین نعمت است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۳
جفا مکن که جفا رسم دل ربایی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدایی نیست
مدام آتش شوق تو در درون منست
چنان که یک دم از آن آتشم رهایی نیست
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن
طریق یاری و آیین دل ربایی نیست
ز عکس چهره ی خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنایی نیست
من از تو بوسه تمنا کجا توانم کرد
چو گرد کوی توام زهره ی گدایی نیست
به سعی دولت وصلت نمی شود حاصل
محققست که دولت به جز عطایی نیست
عبید پیش کسانی که عشق می ورزند
شب وصال کم از صبح پادشاهی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدایی نیست
مدام آتش شوق تو در درون منست
چنان که یک دم از آن آتشم رهایی نیست
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن
طریق یاری و آیین دل ربایی نیست
ز عکس چهره ی خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنایی نیست
من از تو بوسه تمنا کجا توانم کرد
چو گرد کوی توام زهره ی گدایی نیست
به سعی دولت وصلت نمی شود حاصل
محققست که دولت به جز عطایی نیست
عبید پیش کسانی که عشق می ورزند
شب وصال کم از صبح پادشاهی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.