هوش مصنوعی: این شعر از عبید زاکانی بیانگر رهایی از تعلقات دنیوی و عشق به معنویت است. شاعر از عشق و رهایی از غم، دوری از ریاکاری و تظاهر، و قناعت به زندگی درویشی سخن می‌گوید. او خوشبختی را در عزلت و دوری از جاه‌طلبی می‌داند و خود را قلندری مجرد و بی‌نیاز از مقامات دنیایی معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر برای درک و تجزیه‌وتحلیل، به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲

خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست

دل رمیده ی شوریدگان رسوایی
شکسته‌ایست که در بند مومیایی نیست

ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
خداشناس که با خلقش آشنایی نیست

غلام همت درویش قانعم کو را
سر بزرگی و سودای پادشاهی نیست

مراد خود مطلب هر زمان ز حضرت حق
که بر در کرمش حاجت گدایی نیست

به کنج عزلت از آن روی گشته‌ام خرسند
که دیگرم هوس صحبت ریایی نیست

قلندریست مجرد عبید زاکانی
حریف خواجگی و مرد کدخدایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.