هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عبید زاکانی بیانگر عشق و شیفتگی شاعر به معشوق است. شاعر از تأثیرات عمیق عشق بر زندگی خود می‌گوید، از جمله دوری از ایمان، آزاد شدن خاطر از تعلقات دنیوی، و پریشانی ناشی از عشق. او همچنین به امید به وصال معشوق و پایداری در این راه اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند دوری از ایمان و پریشانی ناشی از عشق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۸

کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را

تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت
خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را

ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم
می‌کند حلقهٔ زلف تو پریشان ما را

تا به دامان وصالت نرسد دست امید
دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را

در ره کعبهٔ وصل تو ز پا ننشینیم
گرچه در پا شکند خار مغیلان ما را

ای عبید از پی دل چند توان رفت آخر
کرد سودای تو بس بی سر و سامان ما را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.