هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و حسرت خود سخن می‌گوید. او از ناز و نیاز و رفتارهای خاص معشوق خود می‌گوید که باعث ایجاد حسرت و عجز در او شده است. شاعر از خنده‌ها و نگاه‌های معشوق که مانند خنجر بر دل او می‌نشستند، یاد می‌کند و بیان می‌کند که دل او در زندان حسرت اسیر شده و تنها گناهش عشق بوده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

غزل ۱۳۸

امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوه‌های خاص یکی جلوه‌گر نبود

چشم از غرور اگر چه نمی‌گشت ملتفت
عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود

بس شیوه‌های ناز که در پرده داشت حسن
اما تبسمی که شود پرده در نبود

آن خنده‌ها که غنچهٔ سیراب می‌نهفت
بیرون ز زیر پردهٔ گلبرگ تر نبود

من کشته کرشمه مژگان که بر جگر
خنجر زد آنچنان که نگه را خبر نبود

دل را که نومقید زندان حسرت است
جز عرض عشق هیچ گناه دگر نبود

وحشی نگفتمت که غرور آورد نیاز
این سرکشی و ناز چرا بیشتر نبود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۷
گوهر بعدی:غزل ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.