تو هم بنویس! مجموعه خودت رو بساز! افزودن مجموعه جدید
یک نفر مهتاب را دزدیده است روشنایی های شب را چیده است بین روز و شب اگر هم صلح شد در میان صلحشان جنگیده است او سراغ لانه هامان رفته و بذر غمگینی به ما پاشیده است می‌کند غمدیده او ما را ، ولی بر مزار حال ما خندیده است کوچه ها تاریک و پر غم گشته اند ابر تیره روی‌مان باریده است مهر و بخشش پیش ما گم گشته است نور بی مهری به ما تابیده است
این نوشته را بشنوید

این نوشته را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط نوشته با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.