عبارات مورد جستجو در ۹ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
در دهر هر آن که نیم نانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹۳
آن کس که ز چرخ نیم نانی دارد
وز بهر مقام آشیانی دارد
نی طالب کس بود نه مطلوب کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۶۲
به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید
چو آفتاب به تنها روی برآمده‌ام
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷۵
سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
حاصل دست فشاندن به ثمر رعنایی است
فرد شو فرد ز مردم که فتوحات جهان
یک قلم جمع به زیر علم تنهایی است
لازم تیر هوایی است جدایی ز هدف
به مقامی نرسد هر که دلش هر جایی است
پیش احمق نه ز عجزست مرا خاموشی
طرف بحث به نادان نشدن دانایی است
لنگر من سبک از شورش طوفان نود
که به امید خطر کشتی من دریایی است
دل روشن ز غم روی زمین فارغ نیست
زردی چهره خورشید ز روشن رایی است
هر که صائب دل خود داد به آهو چشمی
گر چه در کوچه و بازار بود صحرایی است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۹۶
حدیث عشق نگیرد به زاهدان هرگز
ز بوی گل نشود جغد شادمان هرگز
به عاقلان نتوان دوخت داغ سودا را
تنور سرد نگیرد به خویش نان هرگز
اگر چه کوه غم روزگاربردل ماست
نبوده ایم به طبع کسی گران هرگز
به تلخ و شور جهان همچو بحر ساخته ایم
نخورده ایم غم رزق در جهان هرگز
همیشه همسفر همت بلند خودیم
نداده ایم به دست کسی عنان هرگز
اگر چه نغمه طرازی مسلم است به ما
نخوانده ایم نوایی به بلبلان هرگز
همیشه در صدد عیبجویی خویشیم
نبوده ایم پی عیب دیگران هرگز
(میان آینه و زشت رو صفایی نیست
به اهل دل نشود چرخ مهربان هرگز)
اگر چه غنچه آن گلشنیم ما صائب
نبسته ایم دل خود به گلستان هرگز
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۷۱
می کند گل زردرویی از شراب دیگران
دردسر می گردد افزون از گلاب دیگران
با وضوی دیگری می بندد احرام نماز
تازه دارد هر که روی خود به آب دیگران
چون صدف از گوهر خود خانه من روشن است
نیست چشم من به ماه و آفتاب دیگران
می کند با دیده مغرور من کار نمک
گر فتد در کلبه من ماهتاب دیگران
از جواب خشک گردم بیش از احسان تر دماغ
چشمه حیوان من باشد سراب دیگران
چون نسیم صبح، گردم گرد هر جا غنچه ای است
می گشاید دل مرا از فتح باب دیگران
خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد
چون مرا بیدار کرد از خواب، خواب دیگران؟
گر نه پیوسته است با هم رشته جان ها، چرا
عمر کوته شد مرا از پیچ و تاب دیگران؟
از خدا شرمی نداری در گنهکاری، ولی
دست می داری ز عصیان از حجاب دیگران
از حساب کرده های خود نظر پوشیده ای
نیستی یک لحظه فارغ از حساب دیگران
در قبول شعر هر کس را مذاق دیگرست
حالی عاشق نگردد انتخاب دیگران
چند در افسانه سنجی روزگارم بگذرد؟
تا به کی بیدار باشم بهر خواب دیگران؟
می توان صائب به سیلی روی خود تا سرخ داشت
از چه باید کرد رنگین از شراب دیگران؟
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٠٨
هر که وجه معاش خود دارد
وز کسی هم نمیرسد ستمش
در جهان پادشاه وقت خودست
چیست از پادشاه وقت کمش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٣۴
هر کرا با خویشتن حالی بود
کی شود خاطر ز تنهائی دژم
با خود اندر کنج عزلت سرخوشست
گر بشادی میگذارد و ر بغم
همدمی کز وی برآساید دلی
گوئیا نامد بهستی از عدم
چون نیم در بنده جاه و منصبی
سهل باشد گر نباشم محتشم
در طلبکاری مالی هم نیم
خود کفافی میرسد از بیش و کم
کنده ئی باید چو سکه تا فلک
در کف او نرم گرداند درم
بر بد و نیک جهان ابن یمین
دل منه چون هست گردان دمبدم
نظیری نیشابوری : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
چون طایر باد از قفس آزادیم
دوران گرهی نزد که ما نگشادیم
تاری ز کمند کس نبردیم نشان
در دام کسی پری گرو ننهادیم