عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۰
از بهر چه لاله بر سر کرد بود
گر نه دلش از رخ تو پر درد بود
جایی که تو گرم کردی انگامۀ حسن
گل گر همه آتشین شود سرد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۵
جایی که فراق آن دلفروز بود
سنگین بود آن دل که نه پر سوز بود
ای دیده گرت اشک نماندست رواست
خون جگر از بهر چنین روز بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
زلف تو اگر جعد بغایت نبود
جز راستیی ازو حکایت نبود
چون نیست درو کژیّ و ناهمواری
شکرار نکنم جای شکایت نبود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۳
پیش از توغم در نهان من بود
سودای تو مغز استخوان من بود
در وقت گشایش زبان نام تو بود
اوّل سخنی که در زبان من بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۵ - و قال ایضاً فی مرثیة ابنه لماهلک بالغرق
آنرا که بوصل تو پناهی نبود
بهتر ز عدم پناه گاهی نبود
تو در دهن گوری و من بر لب گور
از لب بدهن دراز راهی نبود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۷
جایی که چنان صید ز دامی برود
معذور بود دل ارز جا می برود
در دامن اشک دست زد خون دل
تا بر پی یار چند گامی برود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۳
گر سوز توام یک نفس آهسته شود
از دود راه نفس بسته شود
در دیده از آن آب همی گردانم
تا هر چه نه نقش تست از آن شسته شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
چشمت که همیشه چشم من تر خواهد
وز پی آبی آب زهر در خواهد
زنهار رها مکن که دیگر خواهد
بیمار آن به که آب کمتر خواهد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
هر سوخته کو شادی عالم خواهد
پیوند خود آن عارض خرم خواهد
گر زانکه غمی برویت آمد نشگفت
غم نیز وصال نیکوان هم خواهد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۹
دل باز مرا خوار و خجل می خواهد
از من رخ آن شمع چگل می خواهد
جان می خواهد یا رو بدو خواهم داد
زیرا که چنانست که دل می خواهد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۰
چون از دلم حکایتی ساز نهد
یا از غم تو شکایت آغاز نهد
چون نای ز سینه بر آواز نهد
هم عشق تود ستم بدهن باز نهد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۳
گفتی دودلی تو ، از تو کاری ناید
بهتان چنین نهی تو بر من شاید
چون نیست مرا دلی وگر نیزم هست
تا صد بود از بهر غمت می باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
این مردم چشم من همی نا ساید
در جستن تو جهان همی پیماید
روز از هوست گرد جهان می گردد
پس شب بسر آب فرو می آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۶
آنرا که بدت زلف دلکش باید
همچون بادش ز آب مفرش باید
وان دل که ره هوای جانان سپرد
پایش چو سر شمع ز آتش باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۱
هر سال که غنچه را قبا تنگ آید
سرمایه اش آن عارض گل رنگ آید
هم رنگ رخ تو دست گیری کندش
هر گاه که پای لاله در سنگ آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۷
چشمم جو بران روی نکو می آید
خونابه بجای آب ازو می اید
هر کجا که سیه گلیمی، آشفته سریست
در حلقۀ زلف تو فرو می اید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۱
می نتوانم اشک فراوان بارید
خون جگر از دیده چو باران بارید
صد گونه بهانه بیش بر باید ساخت
تا بی تو دو قطره اشک بتوان بارید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۵
تا کرد مرا دیده بروی تو نظر
اندر سر من نماند از عقل اثر
این عقل بود که خانه پر لعل و گهر
چشمم همه شب گشاده می دارد در؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۸
بستند گرو با نفس مشک تتار
بوی گل و باد سحر وزلف نگار
هستند بر غم یکدگر گوهر بار
چشم من و لعل یارم و ابر بهار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۵
تا دست بسر و بن بر آورد چنار
صد گونه بساط عیش گسترد چنار
با سرو قدان عشق کهن از سر گیر
اکنون که بباغ دست نوکرد چنار