عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
                
                                                            
                                 شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
                            
                            
                                دوبیتی شمارهٔ ۱۷
                            
                            
                            
                        
                                 شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
                            
                            
                                دوبیتی شمارهٔ ۹۰
                            
                            
                            
                        
                                 شاه نعمتالله ولی : مفردات
                            
                            
                                شمارهٔ ۱۹
                            
                            
                            
                        
                                 شاه نعمتالله ولی : مفردات
                            
                            
                                شمارهٔ ۱۴۱
                            
                            
                            
                        
                                 شاه نعمتالله ولی : مفردات
                            
                            
                                شمارهٔ ۱۹۳
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : غزلها
                            
                            
                                غزل شمارهٔ ۵۲۵
                            
                            
                            
                                    
                                        
                                    
                                                                            
                                        بوستان پژمرده گردد، از دل ناشاد من
                                    
یاسمن را خنده بر لب سوزد از فریاد من
باغبان عشق می گوید که خاکستر شود
شانهٔ باد صبا در طرهٔ شمشاد من
گفتم آیین مغان پر ذوق بر باز آمدن
عشق گفت آیین مجنون من و فرهاد من
کفر نی، اسلام نی، اسلام کفر آمیز نی
حکمت ایزد ندانم چیست در ایجاد من
صد بت از هر ذره نشناسی و ماند مایه ای
گر کنی ای برهمن گلگشت کفر آباد من
عرفی از من گر ملولی سعی در خونم مکن
سیل غم را التفاتی نیست با بنیاد من
                                                                    
                            یاسمن را خنده بر لب سوزد از فریاد من
باغبان عشق می گوید که خاکستر شود
شانهٔ باد صبا در طرهٔ شمشاد من
گفتم آیین مغان پر ذوق بر باز آمدن
عشق گفت آیین مجنون من و فرهاد من
کفر نی، اسلام نی، اسلام کفر آمیز نی
حکمت ایزد ندانم چیست در ایجاد من
صد بت از هر ذره نشناسی و ماند مایه ای
گر کنی ای برهمن گلگشت کفر آباد من
عرفی از من گر ملولی سعی در خونم مکن
سیل غم را التفاتی نیست با بنیاد من
                                 عرفی شیرازی : غزلها
                            
                            
                                غزل شمارهٔ ۵۳۷
                            
                            
                            
                                    
                                        
                                    
                                                                            
                                        ز چشم من مجوش ای گریه هنگام وصال او
                                    
که محجوبست و می سازد هلاکم انفعال او
ز شرح شوقم آتش در پر روح الامین افتد
اگر غمنامهٔ هجر تو بربندم به بال او
نمیرم زود، غمگین است پیش از مردن یاران
کند آغاز شیون تا شود رفع ملال او
پس از مردن گره شد در گلویم گریه، چون دیدم
که جان رو در قفا می رفت از شوق جمال او
بر آرم در لحد آهی که آتش در ملک گیرد
اگر باشد به جز اسرار عشق از من سوال او
چو مست آمد برون عرفی، چه گویم اهل تقوی را
چه سان زد مشعله بر خاک عصمت رنگ آل او
                                                                    
                            که محجوبست و می سازد هلاکم انفعال او
ز شرح شوقم آتش در پر روح الامین افتد
اگر غمنامهٔ هجر تو بربندم به بال او
نمیرم زود، غمگین است پیش از مردن یاران
کند آغاز شیون تا شود رفع ملال او
پس از مردن گره شد در گلویم گریه، چون دیدم
که جان رو در قفا می رفت از شوق جمال او
بر آرم در لحد آهی که آتش در ملک گیرد
اگر باشد به جز اسرار عشق از من سوال او
چو مست آمد برون عرفی، چه گویم اهل تقوی را
چه سان زد مشعله بر خاک عصمت رنگ آل او
                                 عرفی شیرازی : غزلها
                            
                            
                                غزل شمارهٔ ۵۷۲
                            
                            
                            
                                    
                                        
                                    
                                                                            
                                        سبک بران چو از این بی قرار می گذری
                                    
که گر عنان بکشی شرمسار می گذری
به یاد نوش همه شعله های دوزخ عشق
زبانه ایست که از یک شرار می گذری
ز حال دل خبرم ده که داغتر شویم
وگر نه کی تو ز کس شرمسار می گذری
مرو به تاب که داری، گذر به خاطر من
خدا گواست که بی اختیار می گذری
چو راه عشق نبردی، به راه عقل باز بگرد
که بر صحیفهٔ تقویم پار می گذری
به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار می گذری
علامتی به از این نیست آشنایی
که خشمگین و سراسیمه وار می گذری
خبر ز همت خویشم کن آن زمان عرفی
که از پیالهٔ من در خمار می گذری
                                                                    
                            که گر عنان بکشی شرمسار می گذری
به یاد نوش همه شعله های دوزخ عشق
زبانه ایست که از یک شرار می گذری
ز حال دل خبرم ده که داغتر شویم
وگر نه کی تو ز کس شرمسار می گذری
مرو به تاب که داری، گذر به خاطر من
خدا گواست که بی اختیار می گذری
چو راه عشق نبردی، به راه عقل باز بگرد
که بر صحیفهٔ تقویم پار می گذری
به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار می گذری
علامتی به از این نیست آشنایی
که خشمگین و سراسیمه وار می گذری
خبر ز همت خویشم کن آن زمان عرفی
که از پیالهٔ من در خمار می گذری
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۷
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۴۳
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۴۴
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۴۵
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۵۱
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۱۰۳
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۱۰۹
                            
                            
                            
                        
                                 عرفی شیرازی : رباعیها
                            
                            
                                رباعی شمارهٔ ۱۱۹
                            
                            
                            
                        
                                 شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ اشعار ترکی
                            
                            
                                یاتا بیلمه ییرم
                            
                            
                            
                                    
                                        
                                    
                                                                            
                                        بو گئجه من کی یاتا بیلمه ییرم باشی باشلاره قاتا بیلمه ییرم
                                    
یوخوسوزلوق منی قاتلاشدیردی من بو نامرده باتا بیلمه ییرم
اؤغری قالدیردی قازان – قابلامامی کیم ال آتسین حاجاتا؟ بیلمه ییرم
اؤغرونون کیم یئتیریب اؤمباسین ازیخلیا بیر زؤپاتا بیلمه ییرم!
آیلیق آلدوق ، ا وئردیک گئتدی نه یئیه ک ، ای وای آتا ! بیلمه ییرم
ده ده میز یؤخ ، کیمه چکمک باراتی کیمی سالماخ باراتا بیلمه ییرم
جیب ده قالمیشسادا بیر بئش ماناتیم نه آلیم بئش ماناتا بیلمه ییرم
ده لی شیطان دئیری : یؤرقانی سات! قیشدی ، یؤرغاندی ، ساتا بیلمه ییرم!!
قار دئییر گل کیشی سن پامبوغ آتاق کیشی ! من پامبوغ آتا بیلمه ییرم!!
هی گلیب ، مندن آلیرلار شتلی کیم سالیب مازی ماتا بیلمه ییرم؟
زندگانلیق قؤراتا بیر شیئی اؤلوب َیه لازم قؤراتا بیلمه ییرم
بیر سوموک دور کی بؤغازلاردا قالیب کیم آتا یاکیم اوتا بیلمه ییرم
قار- یاغیشدا بونه قؤندوم – کؤشدوم؟ نیه دوشدوک بو اؤتا بیلمه ییرم
بو کتابلار ئؤزی بیر آت یوکودور بونی کیم چاتسین آتا بیلمه ییرم
چای سیزام تاپمیورام چای پاکاتین نه گلیب بو پاکاتات بیلمه ییرم
هی سؤیوقدان قورولوب بیگ دورورام کیمدی یئنگه - موشاتا بیلمه ییرم
ال کی دوتمور یازام ، ال تاپاقدا قلمه یا داواتا ، بیلمه ییرم
گئجه میز صبح اؤلاجاق یا هله وار؟ باخیرام هی ساعاتا بیلمه ییرم
قوش اوچار ، آمما نه درمان ائله مک؟ داش ده گن قؤل قاناتا بیلمه ییرم
آی قاداشلار ! منه بیر ال یئتیرون یوک آغیرلاشدی چاتا بیلمه ییرم
طبع شعریم دایانیب ، سؤنجوق آتیر من ده کی سؤنجوق آتا بیلمه ییرم
                                                                    
                            یوخوسوزلوق منی قاتلاشدیردی من بو نامرده باتا بیلمه ییرم
اؤغری قالدیردی قازان – قابلامامی کیم ال آتسین حاجاتا؟ بیلمه ییرم
اؤغرونون کیم یئتیریب اؤمباسین ازیخلیا بیر زؤپاتا بیلمه ییرم!
آیلیق آلدوق ، ا وئردیک گئتدی نه یئیه ک ، ای وای آتا ! بیلمه ییرم
ده ده میز یؤخ ، کیمه چکمک باراتی کیمی سالماخ باراتا بیلمه ییرم
جیب ده قالمیشسادا بیر بئش ماناتیم نه آلیم بئش ماناتا بیلمه ییرم
ده لی شیطان دئیری : یؤرقانی سات! قیشدی ، یؤرغاندی ، ساتا بیلمه ییرم!!
قار دئییر گل کیشی سن پامبوغ آتاق کیشی ! من پامبوغ آتا بیلمه ییرم!!
هی گلیب ، مندن آلیرلار شتلی کیم سالیب مازی ماتا بیلمه ییرم؟
زندگانلیق قؤراتا بیر شیئی اؤلوب َیه لازم قؤراتا بیلمه ییرم
بیر سوموک دور کی بؤغازلاردا قالیب کیم آتا یاکیم اوتا بیلمه ییرم
قار- یاغیشدا بونه قؤندوم – کؤشدوم؟ نیه دوشدوک بو اؤتا بیلمه ییرم
بو کتابلار ئؤزی بیر آت یوکودور بونی کیم چاتسین آتا بیلمه ییرم
چای سیزام تاپمیورام چای پاکاتین نه گلیب بو پاکاتات بیلمه ییرم
هی سؤیوقدان قورولوب بیگ دورورام کیمدی یئنگه - موشاتا بیلمه ییرم
ال کی دوتمور یازام ، ال تاپاقدا قلمه یا داواتا ، بیلمه ییرم
گئجه میز صبح اؤلاجاق یا هله وار؟ باخیرام هی ساعاتا بیلمه ییرم
قوش اوچار ، آمما نه درمان ائله مک؟ داش ده گن قؤل قاناتا بیلمه ییرم
آی قاداشلار ! منه بیر ال یئتیرون یوک آغیرلاشدی چاتا بیلمه ییرم
طبع شعریم دایانیب ، سؤنجوق آتیر من ده کی سؤنجوق آتا بیلمه ییرم
                                 مهستی گنجوی : رباعیات
                            
                            
                                رباعی شمارۀ ۲۵
                            
                            
                            
                        
                                 مهستی گنجوی : رباعیات
                            
                            
                                رباعی شمارۀ ۳۴
                            
                            
                            
                        
                                 مهستی گنجوی : رباعیات
                            
                            
                                رباعی شمارۀ ۳۷