عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
چشم و دهن آن صنم لاله رخان
از پسته و بادام کشیده ست نشان
از بس تنگی که دارد این چشم و دهان
نه گریه در این گنجد نه خنده در آن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۶
آنکو دارد چو سیم و شر لب و تن
آمیخت همی چو شیر و شکر با من
ناگه برمید و درچد از من دامن
بگریخت ز من چنانکه آب از روغن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۷
از چشم من ار سرشک بتوان رفتن
بس در گرانمایه که بتوان سفتن
ور بی تو بود هیچ به نتوان خفتن
کاری باشد چنانکه نتوان گفتن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۳
چون قمری زار زار می نالم من
چون بلبل آلوده به خون پیراهن
چون طوطی بر وصف تو بگشاده دهن
چون فاخته طوق عشقت اندر گردن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۵
زنده به تو مانده ام من ای جان جهان
زیرا که بدیده ام به تیمار تو جان
هر جا که موافقت درآید به میان
صد سال توان زیست به یک جا آسان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
گر خسته شوم ز تیر پیکار تو من
آهی نکنم ز بیم آزار تو من
از بیم سر غمزه چون خار تو من
خندان میرم چو گل به دیدار تو من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
گردنده چو روز نوبهاری با من
از خشم دل آکنده چو ناری بر من
چون کلک سر خویش دو داری با من
ای نرم چو گل تیز چو خاری با من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۴
ای چون گل نوشکفته بر طرف چمن
گلبوی شود ز نام خوب تو دهن
گر گل با خار باشد ای سیمین تن
چون گل بر تست و خار در دیده من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
مشک از سر زلفین تو بویم پس ازین
گرد در تو بدیده پویم پس از این
پیوسته رضای تو بجویم پس ازین
جز با تو حدیث کس نگویم پس ازین
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
روزم تیره ست از آن رخ مهوش تو
عیشم تلخست از آن لبان خوش تو
هستم صنما تا بشدم از کش تو
دلخسته تر از گوهر گوهر کش تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۴
هر جان که بود برتر از آن باشی تو
بخریده امت به جان گران باشی تو
هر جای مرا به جای جان باشی تو
ای دوست به جان نه رایگان باشی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۹
صالح پس ازین طرب نباید بی تو
شاید که ز دل طرب نزاید بی تو
جان در تن من بیش نپاید بی تو
خود جان پس ازین کار نیاد بی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
ای شمع شدم به عشق پروانه تو
خوانند مرا به شهر دیوانه تو
امروز منم ز خویش و بیگانه تو
تن تافته چون رشته یکدانه تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۲
مادر که مرا بزاد زاد از پی تو
هم ایزد که جان داد داد از پی تو
گر نیستم ای نگار شاد از پی تو
خون شمع دلم تافته باد از پی تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۴
خوردم همه زهر عشق تو شکر کو
دیدم بتر هوای تو بهتر کو
گر شاخ هوای تو نرفتم بر کو
در تاریکی سکندرم گوهر کو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۷
با من به میان رسول باید با تو
خورشید نخواهم که برآید با تو
آیی بر من سایه نیاید با تو
شاید همه خلق و من نشاید با تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
هر چند که بر کوهم در شب ز اندوه
گریان باشم تا به گه بانگ خروه
همقامت تو چو سرو بینم بر کوه
هرگز نشوم ز دیدن کوه ستوه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
آمد بر من به چشمکان خواب زده
سر تا به قدم به عنبر ناب زده
همچون دل من دو زلف را تاب زده
رخ چون گل نو شکفته بر آب زده
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۷
دانم که وفا ز دل برانداخته ای
با آنکه مرا عدوست در ساخته ای
دل را ز وفا چرا بپرداخته ای
مانا که مرا تمام نشناخته ای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
ای غم سختی تو ای دل از غم نرمی
ای دم سردی تو ای دل از دم گرمی
ای عشق خمش باش که بس بی شرمی
ای هجر برو که سخت بی آزرمی