عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
بر جان منت جان رهی فرمانست
فرمان تو مرا جان مرا درمانست
جز تو هر کس که باشدم یکسانست
جانست و تویی بتا تویی و جانست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
وصلش شادیست وز پسش زود غم است
آزرده ز من شادی و خشنود غم است
ای آفت دل ز آتش دل دود غم است
مایه است هوای تو بر او سود غم است
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
آویخته در هوای جان آویزت
بی رنگ شدم ز عشق رنگ آمیزت
خون شد جگرم ز غمزه خونریزت
تا خود چکند فراق شورانگیزت
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
رویم ز غمت گونه خال تو گرفت
چشمم همه صورت جمال تو گرفت
اینجا چو مرا غم وصال تو گرفت
ای دوست مرا دست خیال تو گرفت
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
چشم تو چو فتنه جهان سوزانست
مژگانت چو نوک تیر دلدوزانست
زلفینت به رنگ روز بر روزانست
عذر تو چو توبه بدآموزانست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
در ماه چه روشنی که در روی تو نیست
ور خلد چه خرمی که در کوی تو نیست
مشک ختنی چو زلف خوشبوی تو نیست
یکسر هنری عیب تو جز خوی تو نیست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
خوی تو چو رخسار نکوی تو نکوست
بی روی نکوی تو نکویی نه نکوست
چون نار همی پاره کنم بر تن پوست
از انده هجران تو ای دلبر دوست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
تا تن به غم هجر تو نابود شده است
جان تار بلا و رنج را پود شده است
از عشق تو مایه دردسر سود شده است
ز آن چون آتش همه دمم دود شده است
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
گر دورم از آن روی جهان آرایت
پیچان شده ام چو زلف عنبر سایت
گر بینم باز روی روح افزایت
چون پای برنجن اوفتم در پایت
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
اشک من و رخسار تو همرنگ شده است
روز من و زلف تو شبه رنگ شده است
گیتی بر من چون دهنت تنگ شده است
همچون دل تو جان من از سنگ شده است
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
بادام دو چشم تو دلم زار بخست
پسته دهنت جراحتش زود ببست
ز آن بود مرا گله ازین شکرم هست
ای پسته تو شیرین بادام تو مست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
تا بار غمت نهاده بر محمل ماست
در جستن تو باد هوا حاصل ماست
دایم سر کوی عاشقی منزل ماست
رنگ رخ تو گواه درد دل ماست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
هر جای که عشوه ایست پرورده توست
هر جای که رنگی است برآورده توست
عشوه گری و سیه گری پرده توست
اینک کف دست تو سیه کرده توست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آرام ز خویشتن جدا خواهم کرد
جان از قبل تو در فنا خواهم کرد
تو پنداری تو را رها خواهم کرد
تا جان دارم تو را وفا خواهم کرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
باز این تن مستمند زندانی شد
رنج آمد و آن یار و تن آسانی شد
فرجام تو ای بخت پشیمانی شد
کی دانستم که تو چنین دانی شد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
چون بند تو بنده را همی پند بود
دربند تو بنده تو خرسند بود
لیکن پایش چه در خور بند بود
ور نیز بود غایت آن چند بود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
گر باد هوای کوی سرایت سپرد
می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد
اندیشه نخواهم که به تو برگذرد
رشک آیدم از دیده که در تو نگرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
تا این دل من تو را خریدار آمد
در دست بلا و غم گرفتار آمد
نزد تو تن عزیز من خوار آمد
چونین که تویی با تو مرا کار آمد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
تا دل به هوای تو گرفتار آمد
جان در تن من تو را خریدار آمد
ای آنکه رخت چون گل پربار آمد
از گلبن تو نصیب من خار آمد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
سودای تو آتش دلم افزون کرد
نادیدن رویت آب چشمم خون کرد
هر در که لبت در صدف گوشم ریخت
هجران توام ز دیدگان بیرون کرد