عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرمودهٔ شاه و وزیر جواب حکیم را گفت
انوری ای سخن تو به سخا ارزانی
گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی
در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی
در تن دانش و رامش به لطافت جانی
حجت حقی و مدروس ز تو باطل شد
ازحدالدینی و در دهر نداری ثانی
به گرانمایگی و جود روانی و خرد
وز روان و خرد ار هیچ بود به زانی
گفتی اندر شرف و قدر فزون از ملکم
باری اندر طمع و حرص کم از انسانی
غایت همتت ار کردت سلطان سخن
آیت کدیه چو ارذال چرامی‌خوانی
پیش خاصان مطلب نام ز حکمت چندین
چون خسان در طلب جامه و بند نانی
زاب حکمت چو همی با ملکان ننشینی
آتش حرص چرا در دل و جان بنشانی
نفس را باز کن از شهوت نفسانی خوی
تا دمت در همه احوال بود روحانی
از پس آنکه به یک مهر دو الف ملکی
داشت در بلخ ملکشاه به تو ارزانی
وز پس آنکه هزار دگرت داد وزیر
قرض آن پیر سرخسی شده ترکستانی
وز پس آنکه ز انعام جلال‌الوزراء
به تو هر سال رسد مهری پانصدگانی
ای به دانایی معروف چرا می‌گویی
در ثنایی که فرستادی از نادانی
طاق بوطالب نعمه‌ست که دارم ز برون
وز درون پیرهن بوالحسن عمرانی
چه بخیلی که به چندین رز و چندین نعمت
طاقی و پیرهنی کرد همی نتوانی
پانزده سال فزون باشد تا کشته شدست
بوالحسن آنکه ز احسانش سخن می‌رانی
پیرهن کهنهٔ او گرت به جایست هنوز
پس مخوان پیرهنش گو زره و خفتانی
باقی عمر بس آن پیرهن و طاق ترا
شاید ار ندهی ابرام و دگر نستانی
کدیه و کفر در اشعار شعارست ترا
کفر در مدحی و در کدیه همه کفرانی
با قضا و قدر استاخ چرایی تو چنین
گر قضا و قدر حکم خدا می‌دانی
مغز فضل و حکم و محض معالی مانند
گرز دیوان خود این یک دو ورق گردانی
نعمت آنراست زیادت که همه شکر کند
تو نه‌ای از در نعمت که همه کفرانی
صفت کفر به شعر تو در افزود چنانک
بق‌بق از فاضلی و طنطنه از خاقانی
بر تو ار چند در انواع سخن تاوان نیست
اندرین شعر شکایت ز در تاوانی
گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من
زانکه کفرست در این حضرت نافرمانی
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۳ - مطایبه
دوش مهمان خواجه‌ای بودم
اینت نامردمی و اینت سگی
دوش تا روز هردو نغنودیم
او ز سیری و من ز گرسنگی
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۹۰ - در هجا
در کف خشم و شهوت و خور و خواب
این چنین عاجز و زبون که تویی
خویشتن آدمی همی شمری
برو ای خر فراخ کون که تویی
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۹۱ - نصیحت
تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم
بی‌وسیلت نتوانی که بدرها پویی
من اگر شعر نگویم پی کاری گیرم
که خلاصی دهد از جاهلی و بدخویی
من همه شب ورق زرق فرو می‌شویم
تو همه روز رخ آز به خون می‌شویی
قیمت عمر من و عمر تو یکسان نبود
کانچه من جویم از این عمر تو آن کی جویی
باد رنگین بدل عمر که در خانه نهند
بوی آن می‌برم الحق تو همانا اویی
ضایع از عمر من آنست که شعری گویم
حاصل از عمر تو آنست که شعری گویی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
با بخل بود به غایتی پیوندت
کز قوت حکایتی کند خرسندت
وینک ز بلای بخل تو ده سالست
تا نشخور شیر می‌کند فرزندت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
عدل تو زمانه را نگهدار بس است
تایید تو دین و ملک را یار بس است
چون کار جهان کلک تو می‌دارد راست
تا هست جهان کلک تو بر کار بس است
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
کون خر ملک ریش گاو افتادست
چون استر بد لایق داو افتادست
در صدر وزارتت که در عشق زرست
چون از پس راء عمرو واو افتادست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست
آنکس که ازو خزینت از مال تهیست
سیمت ز کل حبه طلب ورنه ازو
سگ داند و کفشگر که در انبان چیست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
سلطان که جهان جواد ازو بیش نیافت
آن کیست کزو فراغت خویش نیافت
در دولت او عامل اموال زکات
صد باره جهان بگشت و درویش نیافت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
مریخ سلاح چاوشان تو برد
گوی تو زحل به پاسبانی سپرد
در ملکت تو چه بیش و کم خواهد شد
گر چاوش تو به پاسبان برگذرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
بوطالب نعمه آن جهانی همه مرد
هرگز غم این جهان خونخواره نخورد
هر طالب نعمت که بدو روی آورد
از نام پدر دامن حرصش پر کرد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
این طایفه گر مروت آیین نکنند
زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند
رفت آنکه به نظم و شعر احسان کردی
امروز همی به سحر تحسین نکنند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
گردون چو نشست و خاست تو می‌بیند
با خلق همان شیوه چرا نگزیند
چون بنشینی باد سخا برخیزد
چون برخیزی گرد ستم بنشیند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۵
لایق به جان شاه جهانی باید
زین جمله دهی جمله‌ستانی باید
زین طایفه امن آدمی ممکن نیست
اینها همه گرگند شبانی باید
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۲
گویی که میفکن دبه در پای شتر
تا من چو خران همی جهم بر آخر
گر نه زندت صلاح قواد پسر
من بر ... این سخن زنم ... ی پر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
نایی بر من به خانه‌ای شورانگیز
وانگه که بیایی به هزاران پرهیز
چون بنشینی خوی بدت گوید خیز
ناآمده بهتری تو چون دولت تیز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
دردا که فرو شد لب شادی را غم
پر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غم
دشواری بیش گشت و آسانی کم
واین ماند ز عالم که دریغا عالم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۷
چرخا زحلت نحس‌ترست یا بهرام
زهره‌ت غر و مشتریت مغرور به نام
تیرت ز منافقی نه پخته‌ست و نه خام
خورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۸
ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم
تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم
یک رویه کن این کار که سهلست و سلیم
ملکست نه بازیچه، والملک عقیم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۰
گفتی که به هر قطعه مرا هر باری
از خواجه به تازگی برآید کاری
دوران شماست ای برادر آری
ما را به سه چار و پنج خدمت داری