عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
گویند که معشوق تو زشتست و سیاه
گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه
من عاشقم و دلم بر او گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
فرخی سیستانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
خط آوردی رواست بر روی چو ماه
خوشتر گشتی از آنچه بودی صد راه
در آرزوی خط تو خوبان سپاه
بر روی همی کشند خطهای سیاه
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۸
خیز تا گل چنیم و لاله چنیم
پیش خسرو بریم و توده کنیم
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۴
تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زردبود چون رخ مهجوران آبی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
تفت این دل گرم از دم سردم همه شب
شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
صد شربت درد بیش خوردم همه شب
ایزد داند که من چه کردم همه شب
مهمان من آمد آن بت و کرد طرب
شوخی که در او همی بماندم به عجب
چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب
از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
آن را که تو در دلی خرد در سر اوست
وآن را که تو رهبری فلک چاکر اوست
آن را که به بالین تو یک شب سر اوست
سرو و گل و مهر و ماه در بستر اوست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
ای آنکه مرا قبله وثاق تو بسست
محراب من ابروی به طاق تو بسست
سرمایه عمرم اتفاق تو بسست
در حبس مرا رنج فراق تو بسست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
در فرقت آن کس که تن و جان تو اوست
این ناله سر بسته بی دل نه نکوست
در انده هجرانش اگر داری دوست
چون نای ز دل نال نه چون چنگ ز پوست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
آنی که زمان زمان مرا عشق تو بوست
بی روی نکوی تو نکویی نه نکوست
در عشرت و در نشاط امروز ای دوست
بیرون آیی همی چو بادام از پوست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
تا من سر آن روی چو مه خواهم داشت
بر لشگر عشق تو سپه خواهم داشت
هر جا که روی پس تو ره خواهم داشت
بازارچه تو را تبه خواهم داشت
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
آن بت که هوای او بداندیش منست
مجروحم و غمزگان او نیش منست
آن مه که همیشه عشق او کیش منست
اینک چو مهی نشسته در پیش منست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
جویان وصال تو جدا از جانست
مست غم تو هر چه کند روی آنست
تا هر چه تو را به دوستی پیمانست
بستی و گشادنش فلک نتوانست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
تا این دل من تو را خریدار آمد
در دست بلا و غم گرفتار آمد
نزد تو تن عزیز من خوار آمد
چونین که تویی با تو مرا کار آمد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
مونس همه شب خیال دلجوی تو بود
در چنگ نه زلف غالیه بوی تو بود
هر چند شبی سیه تر از موی تو بود
امید به آفتاب چون روی تو بود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
با من در مهر گرم چون آتش بود
بی من روزش چو دود می بود کبود
چون آتش رود سرد شد بر من زود
شد عیش من از تیزی او تلخ چو دود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
آنی که ز کبر ما نپسندی مهد
قسمم ز تو خارست ز گل زهر از شهد
در عشق توام سود نمی دارد جهد
چون لاله سیه دلی و چون گل بد عهد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
چون غنچه رهی راز تو در دل دارد
ترسم که غم عشق چنین نگذارد
ور باد شود دیده و باران بارد
چون گل همه اسرار تو بیرون آرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
گوشم ز تو نشنود بتا جز همه سرد
دل بهره نیافت از تو جز محنت و درد
با این همه اندوه نمی باید خورد
چو خورد و چه پوشید کجا رفت و چه کرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
تا چرخ مرا به چنگ عشق تو سپرد
شمع طربم ز باد اندوه بمرد
ای گردن رامش مرا کوفته خورد
در حسرت تو عمر به سر خواهم برد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند
یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند