عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۶۲
درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند
خوشم که عشق دلم را به یکدگر شکند
به روغن آتش سوزان نمی شود خاموش
خمار جاه محال است سیم و زر شکند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۶۶
به تیغ هر که شود کشته پایدار شود
رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
ز چارپای عناصر پیاده هر کس شد
به یک نفس چو مسیحا فلک سوار شود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۷۲
سرزلف سخن آن روز به دستم دادند
که به هر مو چو سر زلف شکستم دادند
پرده دیده من کاغذ سوزن زده شد
تا سر رشته مقصود به دستم دادند
نیست در طالع من عقده گشایی، ورنه
عقده چون تاک به اندازه دستم دادند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸۰
عشقبازان چو جلای نظر پاک دهند
منصب برق جهانسوز به خاشاک دهند
مفلسم، حوصله ناز خریدارم نیست
می فروشم به بهای دل اگر خاک دهند
(در دو روزش چو سر زلف بهم می شکنی
حیف دل نیست که در دست تو بی باک دهند)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸۱
داغ سودای ترا بر دل بی کینه نهند
گوهری را که عزیزست به گنجینه نهند
بی تو جمعی که نظر آب دهند از گلزار
تشنگانند که بر ریگ روان سینه نهند
قسمت مردم هموار نگردد سختی
بالش از موم به زیر سر آیینه نهند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸۹
تا چند رخ ز باده کسی لاله گون کند؟
تا کی کسی شناه به دریای خون کند؟
هر کس ز عشق سایه دستی گرفته است
چون تیشه دست در کمر بیستون کند
روزی که چرخ پنبه گذارد به داغ ما
خورشید سر ز روزن مغرب برون کند
اول شکار لاغر آن صید پیشه ایم
ما را مگر شهید برای شگون کند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹۲
در خشت خم به چشم حقارت نظر مکن
خورشید ساغر از لب این بام شد بلند
پرواز مرغ بسمل ازو بیشتر مخواه
بال و پری که در شکن دام شد بلند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۰۱
از خواب، چشم شوخ تو سنگین نمی شود
در زیر ابر برق به تمکین نمی شود
تلخی پذیر باش که بی آب تلخ و شور
چون گوهر استخوان تو شیرین نمی شود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۰۳
گل بوی بی وفایی ارواح می دهد
یادی ز کم بقایی ارواح می دهد
خندیدن و شکفتن یاران به روی هم
یاد از بغل گشایی ارواح می دهد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۱۴
تا چند ناگواری از اندازه بگذرد؟
اوقات در شکنجه خمیازه بگذرد
شایسته هزار شبیخون کوتهی است
عمری که چون خمار به خمیازه بگذرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۱۸
جان چون کمال یافت به جانانه می رسد
انگور چون رسید به میخانه می رسد
طوفان کند شراب در آن سر که مغز نیست
فیض بهار، بیش به دیوانه می رسد
حسن غریب حوصله پرداز طاقت است
کی آشنا به معنی بیگانه می رسد؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۳۱
از دیده حیرت زده چون آب نریزد؟
از دست چسان آینه سیماب نریزد؟
در کلبه من از پی آسایش (من) چرخ
گورنگ ز خاکستر سنجاب نریزد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۳۹
جویای تو آسودگی از مرگ نبیند
در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند
از عمر برومند شود هر که درین باغ
در سایه نخلی که نشاند بنشیند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۴
عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد
که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد
گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت
وگرنه گرگ چرا از سگ شبان بگریزد؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۴۶
همت عالی نظر به پست ندارد
خانه گردون غم نشست ندارد
تیر تو از شست صاف، گرد نشانه
چون صف مژگان بلند و پست ندارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۵۴
غم مرا در جان بی حاصل نمی گیرد قرار
جغد از وحشت درین منزل نمی گیرد قرار
جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست
موج دریا دیده در ساحل نمی گیرد قرار
راهرو چون می تواند پشت بر دیوار داد؟
در بیابان طلب منزل نمی گیرد قرار
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۰
درویش خامش است ز مبرم کشنده تر
از پشه هاست پشه خاکی گزنده تر
خاموش بی کمال چو باروت بی صدا
باشد ز پوچ گو به مراتب کشنده تر
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۱
اقبال، گلی از چمن نیت خیرست
زاغ ار به سرت سایه کند بال هما گیر
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۶۴
رنگ من کرده به بال و پر عنقا پرواز
نیست ممکن که به چندین بط می آید باز
می شود صاحب آوازه ز یکدستی، شعر
این چه حرف است که یک دست ندارد آواز؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۷۱
فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش
غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش
گل و سنبل به از اسباب گرفتاری نیست
گر به گلزار روی بی قفس و دام مباش