عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
صاحب نظران که آینهٔ یک دگراند
چون آینه از هستی خود بی خبراند
گر روشنی ای می طلبی، آینه وار
در خود منگر، تا همه در تو نگرند
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱
مردان رهت که سرّ معنی‌دان اند
از دیدهٔ کوته نظران پنهان اند
این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت
مؤمن شد و خلق کافرش می‌خوانند
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
مردان رهت واقف اسرار تواند
باقی همه سرگشتهٔ پرگار تواند
هفتاد و دو ملت همه در کار تواند
تو با همه و همه طلبکار تو اند
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
آن ها که زمین زیز قدم ها فرسودند
وندر طلبش هر دو جهان پیمودند
آگاه نمی شوم که ایشان هرگز
زین حال چنانکه هست آگه بودند
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۰
هفتاد و دو فرقه در رهت می‌پویند
هر یک سخنان مختلف می‌جویند
سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است
باقی به خوش آمد سخنی می‌گویند
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
از هستی خود چو بی خبر خواهم بود
این جا بُدنم هیچ نمی دارد سود
زین مزبله زود رخت بر باید بست
وز ننگ وجود تا عدم رفتن زود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۳
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است، رد خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
تا روی زمین و آسمان خواهد بود
حیوان و نبات، هر دوان خواهد بود
تا چرخ و سراسر اختران سیر کنند
نقد تو خلاصهٔ جهان خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود
و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود
خوش که عاقبت نصیب من و تو
ده گز کفن و دو گز زمین خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
ای ذات منزهت مبرا ز وجود
بر خاک در تو کرده ارواح سجود
چون قطرهٔ شبنم است بر برگ گلی
از راه عدم هر آن چه آید به وجود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷
می‌زن نفسی، کاین دم از او می‌زاید
وین دم، دم ماست، گر تو را می‌شاید
گر در یابی، زنده بمانی جاوید
ور نه دم ماست، هم به ما می‌آید
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
سیر آمده ای ز خویشتن می باید
برخاسته ای ز جان و تن می باید
در هر منزل هزار بند افزون است
زین گرم روی بند شکن می باید
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲
ای از تو فتاده عالمی در شر و شور
فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور
تو با همه در حدیث و گوش همه کر
تو با همه در حضور و چشم همه کور
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
زنهار در آن کوش که در زیر سپهر
با هیچ کس‌ات هیچ نپیوندد مهر
تا بو که از این هزاهزکون و فساد
بیرون شدنیت زود بنماید چهر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
عمر از پی افزون زر کاسته گیر
صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر
پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف
روزی دو سه بنشسته و برخاسته گیر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
در هستی کون خویش، مردم ز آغاز
با خلق جهان و با جهان است انباز
وآنگه ز جهان و هر چه هست، اندر وی
آگه شود و همه به او گردد باز
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
ای خواجه تو خود چه دیده‌ای؟ باش هنوز
زین ره به کجا رسیده‌ای؟ باش هنوز
زآن جرعه کز آن سپهر سرگردان شد
یک قطره تو کی چشیده‌ای؟ باش هنوز
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
بیرون ز چهار عنصر و پنج حواس
از شش جهت و هفت خط و هشت اساس
سری است نهفته در میان خانهٔ جان
کان را نتوان یافت به تقلید و قیاس
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
تا چند روی از پی تقلید و قیاس
بگذر ز چهار اسم و از پنج حواس
گر معرفت خدای خود می طلبی
در خود نگر و خدای خود را بشناس
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
ز افسانه گری ای دل دانش نشناس
پیوسته قرین شک، ندیم وسواس
تا تو تهی از عقل و پر از پنداری
فربه نه‌ای، از فریب داری آماس