عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : مثنویات
شمارهٔ ۷۷
درد دل از جان بودردا طلب
دردمندی بایدت ما را طلب
درد باید درد باید درد درد
مرد باید مرد باید مرد مرد
مرد اگر بی ‌درد باشد مرد نیست
هر که او مردی بود بی‌ درد نیست
دُرد درد عشق می‌ نوشم مدام
دردمندم دردمندم والسلام
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
از آتش عشق صنم دلکش ما
افتاده مدام آتشی در کش ما
پروانهٔ پرسوخته ما را داند
تو پخته نه ای چه دانی این آتش ما
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست
عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست
ما از سر زلف خویش سودا زده ایم
خوش سودائی که دائما بر سر ماست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
در دیدهٔ ما نقش خیالش پیداست
نوریست که روشنائی دیدهٔ ماست
در هر چه نظر کند خدا را بیند
روشن تر از این دیده دگر دیده کراست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
ای دل به طریق عاشقی راه یکی است
در کشور عشق بنده و شاه یکیست
تا ترک دو رنگی نکنی در ره عشق
واقف نشوی که نعمت الله یکیست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
میخانهٔ عشق او سرای دل ماست
وان دُردی درد دل دوای دل ماست
عالم به تمام و جمله اسمای اله
پیدا شده است و از برای دل ماست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
در مذهب ما محب و محبوب یکیست
رغبت چه بود راغب و مرغوب یکیست
گویند مرا که عین او را بطلب
چه جای طلب طالب و مطلوب یکیست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷
مائیم چنین تشنه و دریا با ماست
اندر همه قطره محیطی پیداست
عشق آمد و بنشست به تخت دل ما
چون او بنشست عقل از آنجا برخاست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
گر کشته شوم به تیغ عشقش غم نیست
ور در هوسش مرده شوم ماتم نیست
گر جامهٔ خلق بر کشند از سر من
تشریف خدائیم خدائی کم نیست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۸
گر یار غنا دهد غنا دوست تر است
ور فقر دهد فقر مرا دوست تر است
گر منع عطا کند من آن می خواهم
ور زانکه عطا دهد مرا دوست تر است
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱
ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
این لذت عاشقی که ما یافته ایم
از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
در آینه ای گر چه نماید غیرت
غیر تو ز آینه زداید غیرت
در خانهٔ دل که خلوت حضرت تست
غیرت نگذارد که درآید غیرت
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۳
عشق آمد و عقل رخت بربست و برفت
آن عهد که بسته بود بشکست و برفت
چون دید که پادشه درآمد سرمست
بیچاره غلام زود برجست و برفت
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
دریای محیط جرعهٔ ساغر ماست
عالم به تمام گوشهٔ کشور ماست
ما از سر زلف خویش سودا زده‌ایم
خوش سودایی که دائماً در سر ماست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
عشق است که جان عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
عشق آمد و شمع خود به پروانه سپرد
رندی بگرفت و خوش به میخانه سپرد
روزی گویند نعمت‌اللّه امروز
مستانه برفت و جان به جانانه سپرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
صد جان به فدای دلبران خواهم کرد
هرچیز که گفته دلبر آن خواهم کرد
عارف گوید که می به رندان می بخش
فرمانبر اویم و چنان خواهم کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
در مجلس ما به ترک می نتوان کرد
با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
چون اوست حقیقت وجود همه چیز
ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
گر دیدهٔ دیگری خیالش بیند
در دیدهٔ ما نور جمالش بیند
هر آینه ای که چشم ما می ‌نگرد
تمثال جمال بی مثالش بیند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
در پای تو سروران سر انداخته اند
وز عشق تو خانمان بر انداخته اند
رندانه به عشق چشم سرمست خوشست
خود را به خرابات در انداخته اند