عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
تا هستی ما به ما عیان خواهد بود
آن هستی او ز ما نهان خواهد بود
گر ذات نماید همه فانی گردیم
مائیم چنین و او چنان خواهد بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴
داند عالم اگر نکو اهل بود
کان علم که بی عمل بود سهل بود
علمی که عمل طلب کند از عالم
گر زان که عمل نمی‌کند جهل بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
وجدان تو با وجود چندان نبود
وین غنچهٔ وجدان تو خندان نبود
آن نقش خیالی که تو بینی در خواب
جز خواب و خیال نقشبندان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
هر آینه ای که در نظر می‌ آید
آن نور دو چشم ما به ما بنماید
هر چند که آینه نماید او را
او آیـنه را به حسن خود آراید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
نقشی و خیالیست که عالم خوانند
معنی سخن محققان می دانند
این طرفه که در حقیقت این نقش خیال
حقّند ولی خیال را می دانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
توحید عوام عاقلان می دانند
توحید خواص عارفان می دانند
توحید و موحد موحد دریاب
خوش توحیدی موحدان می دانند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
رندان ز وجود وز عدم دم نزنند
از ملک حدوث وز قدم دم نزنند
باشند مدام همدم جام شراب
می می نوشند دم به دم دم نزنند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
یک عالم از آب و گل بپرداخته اند
خود را به میان آن در انداخته اند
خود می گویند و باز خود می شنوند
از ما و شما بهانه بر ساخته اند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
بی اسم کسی درک مسما نکند
نام ار نبود تمیز اشیا نکند
عقل ار چه مصفی و مزکی باشد
ادراک اله جز به اسما نکند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
یاری که مدام این سخن را خواند
معنی کلام عارفان را داند
آئینه اگر چه می نماید تمثال
در ذات نماینده اثر نتواند
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰
آب است که جان ما از او می یابد
وز دیدن او نور بسی افزاید
هر سو که روان شود حیاتی بخشد
هر نقش که او را بدهی برباید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
تا با تو توئی بود دوئی خواهد بود
ای یار دوئی هم ز توئی خواهد بود
چون تو ز توئی وز دوئی وارستی
در ملک یکی کجا دوئی خواهد بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
هستی یکیست آنکه هستی شاید
این هستی تو به هیچ کاری ناید
رو نیست شو از هستی خود همچون ما
کز هستی تو هیچ دری نگشاید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
عینی به ظهور عین ها بنماید
در هر عینی عین به ما بنماید
در جام جهان نما نماید به کمال
در وی نظری کن که تو را بنماید
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱
بی او ما را ظهور یارا نبود
بی آئینه تمثال هویدا نبود
پیوسته چو صورت و تجلی به همند
بی بودن ما ظهور او را نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴
عینی که ظهور کرد اعیان نبود
گنجی که ز حق بود به پنهان نبود
جانانه در آئینهٔ جان کرد نظر
از ساده دلی آینه جانان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
در بحر محیط هر که او غرق بود
فارغ ز وجود غرب و وز شرق بود
آن کس که نشسته بر لب دریائی
با غرقهٔ بحر ما بسی فرق بودم
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
با حکمت ما نصیر طوسی چه بود
با خرقهٔ ما کتان روسی چه بود
گوئی که به عقل می توان رفت این راه
با دین محمدی مجوسی چه بود
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
بر خاک درش هر که مقامی دارد
در هر دو جهان جاه تمامی دارد
یاری که بود به عشق او بدنامی
بدنام مگو که نیک نامی دارد