عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
اگر دانی زبان اختران را
شبانه بشنوی راز جهان را
سکوت شب به صد آهنگ خواند
به گوشت قصه های آسمان را
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
سرمایه ی عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵
از مرگ نترسم که مددکار من است
در روز پسین مونس و غمخوار من است
اجداد مرا برده به سر منزل خاک
این مرکب خوشخرام رهوار من است
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰
ای مشت گل این غرور بیجای تو چیست؟
یک بار به خود نگر که معنای تو چیست؟
یک جعبه ی استخوان، دو پیمانه ی خون
پنهان تو چیست؟ آشکارای تو چیست؟
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
بی دولت عشق زندگانی نفسی ست
هنگامه ی عشرت جوانی هوسی ست
بی باد بهار جای گل در گلشن
یا دسته ی خار خشک یا مشت خسی ست
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
هر صبح که کردیم به غم شام گذشت
هر جور که دیدیم ز ایام گذشت
آلام اگر دست ز ما باز نداشت
ما پیر شدیم و درک آلام گذشت
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳
گر خاک در یار نفروختیم گذشت
گر طعنه ی اغیار شنفتیم گذشت
آن سوز که در سینه ی ما پنهان بود
گفتیم گذشت، گر نگفتیم گذشت
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶
هر ذره ی خاک من زبانی دارد
از گردش دهر دوستانی دارد
این کهنه ردای من نهان در هر چین
تاج و کله جهان ستانی دارد
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟
آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟
صد قرن بر افکار و عقول مردم
فرماندهی و حکمرواییت چه شد؟
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱
گر علت مرگ را دوا می کردند
گر چاره ی این نوع دو پا می کردند
می دیدی کاین جماعت تیره نهاد
بر روی زمین چه فتنه ها می کردند
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
پیران که چنین مقام و حرمت دارند
زان نیست که یک دو دم قدامت دارند
این حرمت از آن است که آنها دو نفس
در رفتن از این خرابه سبقت دارند
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
این سنگ ملون که گهر می نامند
وان آهن زردگون که زر می خوانند
بی گوهر ارزنده ی معنی همه را
مردان گهرسنج هدر می دانند
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
عارف به دل ذره جهان می بیند
آنجا مه و مهر و کهکشان می بیند
کوری بنگر که چشم دانشور عصر
دست و سر کشتگان در آن می بیند
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
تا این خرد خام تو، معیار بود
این ساختن و شکستت کار بود
تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ
هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
امروز که عصر علم و فرهنگ بود
قانون جهان به دیگر آهنگ بود
گر سده ی تو به پیش این سنگ بود
این عیب بود، عار بود، ننگ بود
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
هرکس که به ازدواج پابند شود
معروض به داغ و درد فرزند شود
دهقان زمانه بر کسی می خندد
کز کشتن تخم مرگ خرسند شود
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۶
این صبح همان و آن شب تار همان
ما شش در و این چهار دیوار همان
استاد زمانه یک سبق داده به ما
تکرار همان و باز تکرار همان
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
افسوس که زندگی دمی بود و غمی
قلبی و شکنجه ای و چشمی و نمی
یا جور ستمگری کشیدن هر روز
یا خود به ستمکشی رساندن ستمی
خلیل‌الله خلیلی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۳
چه باشد زندگانی را بهایی
فسرده از نمی، خشک از هوایی
ز مطبخ سالها تا مستراحیم
مگر این زندگی یابد بقایی
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۳۶۸
باد دی گو ورق لاله و شمشاد ببر
هر چه در معرض باد آمده گو باد ببر
عدل کسری چه کند با فلک و قدرت جم
شکوهٔ کز تو کسی نشنود از یاد ببر
خسرو آوردی و بستیش در قصر بر او
باز گرد ای فلک و مژده به فرهاد ببر
ساقیا دختر رز منتظر مقدم ماست
بنشانش به سر حجله و داماد ببر
گر دلت مرده بگویم که چه کن؟ ماتم گیر!
نام دل بر اثر ناله و فریاد ببر
تا کی ای دل ز من افسانهٔ غم گوش کنی
شکوه ای پیش کسی از من ناشاد ببر
بهتر از شرم گناه است نبخشیدن جرم
تو مرا عفو مکن، جرم من از یاد ببر
عرفی اندیشه مرنچان چو تو نتوانی دید
که همان شعر تر و نام تر از یاد ببر