عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
گفتم ز غمت عاشق حیران میرد
گفتا بگذار تا بحرمان میرد
سیراب بسر چشمه ندارد آری
از تشنه خبر که در بیابان میرد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
بر لب نه شکایتم ز فردی برسد
از من به فلک نه آه سردی برسد
بیدرد نیم گر نکنم شکوه ز درد
کو صاحب دردی که بدردی نرسد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
گو دی رسد و بهارش از پی نرسد
در خم میم از رسیدن دی نرسد
کافیست گل داغ و می خون دلم
گو موسم گل بیاید و می نرسد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
زان ماه که روزم ز غمش شب باشد
جانم در تاب و جسم در تب باشد
جام دگران از می گلگون لبریز
پیمانه من ز خون لبالب باشد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
آنم که نشاط من بکلفت ماند
صاف عیشم بدرد محنت ماند
شهد طربم بزهر حسرت ماند
صبح وطنم بشام غربت ماند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
از کوی غم تو سینه ریشان رفتند
یک یک ز جفای جورکیشان رفتند
گفتی که بگو چگونه ایشان رفتند
جمع آمده بودند پریشان رفتند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۷
آنان که مرا ز مستمندان دانند
درمان غمم ولی نه چندان دانند
هر بیدردی ز درد من آگه نیست
دردی دارم که دردمندان دانند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
چندانکه بود نشاط از غم خوشتر
چندانکه بود سوز ز ماتم خوشتر
در کوی مغانست قدح نوشان را
ساغر خوش و ساغر دمادم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
غمگین تور است از طرب غم خوشتر
بر ماتمیت ز سوز ماتم خوشتر
از تست چو درد و داغ در جان و دلم
دردم ز دوا داغ ز مرهم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
بازآ و هجوم لشکر درد نگر
گرد من و در میانه‌ام فرد نگر
بر لشکر غم تاخته‌ام نیرو بین
تنها بسپاهی زده‌ام مرد نگر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
دور از تو مرا رنج و گلابی که مپرس
دردی که مگو غم و ملالی که مپرس
گفتی که چه حال داری از دوری من
دارم ز جدائی تو حالی که مپرس
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۸
جز خون جگر ز شومی اختر خویش
چون لاله ندیده‌ایم در ساغر خویش
خونابه‌کش محفل خویشیم وزنیم
دوری دو پیاله از دو چشم تر خویش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
بس رشته جانها که گسستی ای عشق
بس شیشه دلها که شکستی ایعشق
دست همه را به پشت بستی ای عشق
دستی ایعشق و پشت دستی ایعشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
در راه بتان که صلحشان باشد جنگ
تا چند خروشم چو جرس از دل تنگ
لب بندم ازین بس که بسی سختتر است
سنگ دل این سنگدلان از دل سنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
در کوی غمت که فتنه بارد صد رنگ
تنها نه تر است دامن ناله بچنگ
در هر بن خار هست و در هر سر سنگ
نالان چو جرس تنگدلی از دل تنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
من عهد و وفات سست میدانستم
در راه جفات چست میدانستم
از تیغ فراق اینکه آخر خونم
میریختی از نخست میدانستم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
پیمان تو کی درست میدانستم
عهد تو همیشه سست می‌دانستم
من سستی عهد تو مپندار کنون
دانستم کز نخست میدانستم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
از غم دل بی‌صبر و سکونی دارم
آزرده‌تر از برون درونی دارم
هرکس که خورد زخم نهان نگهی
داند چه دل غرقه بخونی دارم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
پیوسته تن خاک‌نشینی دارم
در کوی غمت گل زمینی دارم
امید اثر ز ناله‌ام هست که باز
مینالم و ناله حزینی دارم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۰
هر ناله که از غمت بلب می‌آرم
زو آتش را بتاب و تب می‌آرم
از روز جزا بمجرمان صعب‌تر است
روزی که من از غمت بشب می‌آرم