عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۱
دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده
چهره افروخته، خوی کرده، عتاب آلوده
شیشه در دست و قدح بر کف و بگشوده نظر
لب شکر شکن آن لعل شراب آلوده
گفت ای خفته ی آشفته ز اندوه جهان
حیف نبود چو تویی غمزده خواب آلوده
قدحی در کش و از دیده ی عفوش بنگر
تا ببینی چه گنه های ثواب آلوده
بر در پیر خرابات نگیرند بهیچ
خرقه ای را که نباشد بشراب آلوده
رازم از پرده برافتاد و دریغا که هنوز
نتوان گفت بدان طفل حجاب آلوده
سحری بیخبری گفت بگو چرخ چراست
چاک بر سینه و رخساره تراب آلوده
گفتم آمد ز در شاه نبینی که همی
همچو دهشت زد گانست شتاب آلوده
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴۲
هم ز کارم منع کردی هم بکارم داشتی
اختیارم دادی و بی اختیارم داشتی
میشود عمری که دارم انتظار وعده ای
یاد آن کز وعده ها در انتظارم داشتی
آمد و جان در رهش افشانده بودم دید و گفت
آخر این بود آنچه از بهر نثارم داشتی
نه سزای جرم و نه پاداش خدمت دادیم
کاش میگفتی که از بهر چه کارم داشتی
کرده بودم خو بنومیدی دگر امشب ببزم
یک نگه کردی و باز امیدوارم داشتی
پیش هر کس خوار کردم ای وفاداری ترا
خود سزایم بود اگر زینگونه خوارم داشتی
ای غم عشق ایمنی بادت ز پند عاقلان
کایمن از غمهای دور روزگارم داشتی
جز نثار مقدمش جان دادنم لایق نبود
ای غم هجران خجل از روی یارم داشتی
نام یار از بیخودی بردم ببزم خود نشاط
تا چه خواهی گفت اگر گوید چه کارم داشتی
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵
در عشق روانیست نه دعوی نه گواهی
فرسوده دلی باید و آسوده نگاهی
دیدیم چو روی تو دگر هیچ ندیدیم
بستیم نظر از همه عالم به نگاهی
از دوزخ عشقم مگر آرند عقوبت
جز هستی من نیست مرا هیچ گناهی
در مرحله ی عشق بسی سال که بگذشت
بر ما و دریغا نرسیدیم بماهی
تا باز چه آرد بسرم میبرد امروز
باز این دل سر گشته مرا بر سر راهی
ما را بجز از بیکسی ای دوست کسی نیست
آنرا که پناهی نبود هست پناهی
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶
ما را که جام نبود رنجیم کی ز سنگی
آنکس که نام دارد گورنجه شو زننگی
زابنای دهر ما را غیر از ستم طمغ نیست
دیوانه ایم و سرخوش از کودکان بسنگی
در بوستان چو مزکوم در گلستان چو اعمی
ماندیم روزگاری فارغ ز بو و رنگی
از ره فتادگانیم تا صبح سر بر آرد
ای آسمان شتابی ای کاروان درنگی
صید توام من ای شوخ از این و آن چه خواهی
هر سو بامتحانی ضایع مکن خدنگی
زین پس نشاط یکچند آسوده میتوان بود
کس را بمانه صلحی ما را بکس نه جنگی
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۷
نه دل بدست یاری نه سر بزیر باری
آسوده بایدم زیست یکچند بر کناری
خرم بروز گاران از دوستان بخشمی
خرسند در بهاران از بوستان بخاری
آیینه ی دل ما دیریست تا ندیدست
از دوستان صفایی وز دشمنان غباری
یاران بطاعت امید دارند و ما بر امید
نومید بر نگشتست زین در امیدواری
از من برید و با دوست پیوست دل که نیکوست
خصمی جدا ز خصمی، یاری قرین یاری
بیهوده روزگاری بردی بسر نشاطا
تا چند وقت خود را ضایع همی گذاری
یا بازویی که زخمی کاری زند طلب کن
یا مرهمی که سودی بخشد بزخم کاری
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲
این غصه و غم از پی چندین طرب است
ور هست غمی باز نشاط از عقب است
صبح از اثر شام و بهار از پی دی
بیند کس و پس غمین نشیند عجب است
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
روزم گذرد به غم که شب کی آید
شب منتظرم که روز رخ بنماید
زین روز و شبم عقده ز دل نگشاید
روزی دگر و شبی دگر می‌باید
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
پیوند غمت تا بدل و جان بستم
از دل ببریدم و زجان بگسستم
اندوه ترا چه شکر گویم کز وی
از شادی و اندوه دو عالم رستم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
پیوند غمت تا بدل و جان بستم
از دل ببریدم وز جان بگسستم
اندوه تو را چه شکر گویم کزوی
از شادی و اندوه دو عالم رستم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
گر تیر غم تو را نشانیم چه غم
در عشق تو رسوای جهانیم چه غم
بدنامی و ننگ را ندانیم چه باک
وزغمناکی چو شاد مانیم چه غم
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
از آتش غم سوخت سراسر دل من
یک بار تو را نسوخت دل بر دل من
آتش در سنگ باشد این طرفه که هست
از سنگ دل تو آتش اندر دل من
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
خواهی که کشی خنجر و زارم بکشی
از کرده مرا که شرمسارم بکشی
سد بار فزون چو بیگناهم کشتی
یکره چه شود گناهکارم بکشی
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۱
غما ز اندازه بیرون میشدی کاش
دلا پر خون شدی، خون میشدی کاش
تنا از پای تا سر خستی ای جان
ازین ویرانه بیرون میشدی کاش
نشاط اصفهانی : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۱۰
جان بر لب ماست در زمانه
از دست جفای این دو گانه
گویی ز مقرنس زمانه
نه جای بود مرا نه خانه
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳
درون خانه جز بیرون در نیست
اگر بستند در یا در شکستند
چه ظلم است این خدا را کاندرین بزم
مراهم توبه هم ساغر شکستند
تو گر آرام جویی رام شو رام
که ما را از رمیدن پر شکستند
دل آهنگ شکستن کرد تا باز
کجا طرف کلاهی بر شکستند
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۵
میگفت بقاصد این جواب است
مکتوب مرا چو پاره میکرد
گویند که بیش از این اثرها
آه دل پر شراره میکرد
میکرد ولی نه در دل دوست
کی آه اثر بخاره میکرد
امروز نشاط باز از آن کو
میآمد و حامه پاره میکرد
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۶
از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن
کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر
بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم
چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر
یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت
از بانک زاغ و بزم تو از گفتگوی غیر
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷
اگرچه مردنم از رشک دشمن آسان شد
ولی جداییم از دوست مشکل است هنوز
ببست و کشت به سد خواریم فکندو ببست
مرا امید ترحم ز قاتل است هنوز
نشاط اصفهانی : غزلیات بازمانده
گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست
گوشه ای از بهر آسایش بجز میخانه نیست
چاره ی رنج دو عالم غیر یک پیمانه نیست
آنکه می بیند به بند عشق و پندم میدهد
گر چه من دیوانه ام، پیداست کو فرزانه نیست
آشنا دیدش نشاط از بسکه با بیگانگان
میخورد خون زین غم اکنون تا چرا بیگانه نیست
نشاط اصفهانی : غزلیات بازمانده
دیوانه ای کمتر
جهان را سیل اشکم گر کند ویرانه ای کمتر
اگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر
زبس پیمانه پیمودی شکستی جمله پیمانها
نداری تاب ای پیمان شکن، پیمانه ای کمتر
غم دل با تو گر ناگفته ماند، افسانه ای کمتر
اگر دل هم شود خون از غمت، ویرانه ای کمتر