عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۰
عالم اندر میان جاهل را
مثلی گفته اند صدیقان
شاهدی در میان کورانست
مصحفی در سرای زندیقان
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۲
عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گریز رای. رای بی قوت مکر و فسونست و قوت بی رای جهل و جنون.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۵
عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۶
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علماء ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطانست و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۷
جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند؟ الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۲
دو چیز محال عقل است خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.
قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه
به کفر یا به شکایت بر آید از دهنی
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۳
ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری
جهد رزق ارکنی وگر نکنی
برساند خدای عزوجل
ور روی در دهان شیر و پلنگ
نخورندت مگر به روز اجل
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۴
به نانهاده دست نرسد و نهاده هرکجا هست برسد
شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات
به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیاب
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۶۵
صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد
مسکین حریص در همه عالم همی‌رود
او در قفای رزق و اجل در قفای او
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۷۷
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آنگه کزو سؤال کنند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۴
گر به محشر خطاب قهر کند
انبیا را چه جای معذرتست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۵
نیک بختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند زان پیشتر که پسینیان به واقعه او مثل زنند. دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته کنند.
پند گیر از مصائب دگران
تا نگیرند دیگران به تو پند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۸
گدای نیک انجام به از پادشای بد فرجام
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۸۹
زمین را ز آسمان نثار است و اسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءِ یَتَرشّحُ بما فیه
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۲
هزار باره چرا گاه خوشتر از میدان
ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۴
بزرگی را پرسیدند با چندین فضیلت که دست راست راهست خاتم در انگشت چپ چرا می‌کنند گفت ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۹۸
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده‌اند مگر سرو را که ثمره‌ای ندارد. درین چه حکمت است؟ گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.
به آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
کسایی مروزی : رباعیها
هستی
این هستی تو ، هستی هست دگر است
وین مستی تو ، مستی مست دگر است
رو ، سر به گریبان تفکر درکش
کاین دست تو ، آستین دست دگر است
کسایی مروزی : دیوان اشعار
مردم و زمانه
نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که بر ورد ِ خار نیست نورد
مردم اندر خور زمانه شده ست
نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد
کسایی مروزی : دیوان اشعار
درد ِ پیری
از عمر نمانده ست بر من مگر آمُرغ
در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر
تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی
گواژه زده بر تو امن ریمن و محتال