عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷
بر نقش جهان که راه زد جاهل را
تا چند کنی محو تماشا دل را؟!
گر دیده عبرت بگشایی، کافیست
یک مد نظر این ورق باطل را
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
خوش آنکه بغم شکفته باشی همه شب
در خون جگر نهفته باشی همه شب
شرمت باد از خروس ای طایر جان
کو بیدار و تو خفته باشی همه شب
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
از هر نعمت که در جهان دسترس است
همصحبتی مردم نیکو هوس است
ما را که بصحبتیم دایم زنده
آمد شد دوستان بجای نفس است
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
این راهزنان که راهروشان نام است
درویشیشان خاص برای عام است
از بهر شکار خلق این طایفه را
هر پاره خرقه، چشمه یی از دام است
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
بر درگه خلق، بندگی ما را کشت
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
فارغ نشویم یکدم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
دنیا، که بجلوه میکند مفتونت
تو بسته بدو دل، او کمر بر خونت
این شاهد غداره چنبر بازیست
کز چنبر چرخ میکند بیرونت
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ای آنکه همیشه در پی خوابی و خورد
پا در زد و خوردی از برای زد و برد
ننگت بادا،اگر چنین خواهی زیست
خاکت بر سر، اگر چنین خواهی مرد
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
آتش اگرت ز عشق در سر باشد
کسی زیر سر تو بالش پر باشد؟
عیب است که با دعوی پرداختگی
چون آینه ات خانه مصور باشد
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
دل، از غم نانی اگرت خون باشد
به ز آنکه بحب جاه مفتون باشد
از بهر سئوال، در بدر گشتن ما
با خانه شمار عاملان چون باشد؟!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
ای آنکه بجمع سیم و زر حرصت خواند
بر خاک کدورتت پی گنج نشاند
مالی که بخاک میکنی دفن امروز
فرداست که خواهد بسر گورت ماند
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
این مدعیان که راه نشناخته اند
بر دعوی فقر گردن افراخته اند
در برنه مرقعست این طایفه را
بر دعوی خویش محضری ساخته اند
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
جاهل، چو هوس بچتر شاهی فگند
درویش، نظر بگاهگاهی فگند
درویش، ز سایه هما سر دزدد
ماننده داغی که سیاهی فگند
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
گر باده غم نصیب ما زین خم بود
در خنده بیباکی ما غم گم بود
ممنون عطای کس نگشتیم، جز این
کاین خنده ما ز کیسه مردم بود
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
از خوی درشت، دوست نایاب شود
دشمن بملایمت ز احباب شود
نرمیست که نرم میکند سختان را
آخر در آب کوزه، یخ آب شود
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
با خلق الفت، دماغ سازی خواهد
روی دل میهمان نوازی خواهد
چون مردم چشم، دید و وادید کسان
پیوسته در خانه بازی خواهد
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
هر کس که در این زمانه عزت جوید
باید که ره دروغگویی پوید
عینک ز آن رو دو چشم مردم شده است
کز نیک و بند آنچه بیند افزون گوید
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
از خانه خراب کردن خلق به زور
هرگز نشود خانه ظالم معمور
آن کس که کند جامه ز تن مردم را
حاشا که رود با کفن خویش به گور
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
در دیده چرغت، ای جهان فرهنگ
خرگاه فلک، طماقه سان باشد تنگ
گویی بسته است زنگ در شیوه صید
در چنگل او تپد چو با ناله کلنگ
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
با اهل ستم مجوش بهر احسان
وز یاریشان ستم بخلقی مرسان
آماده ظلم باش از یاری ظلم
از یاری تیغ، زیر تیغ است فسان
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
ای از مرض حرص ترا دل مرده
اندیشه زر ز دیده خوابت برده
نفس تو ز خارخار دنیا شب و روز
هر سوی دود، چون سگ سوزن خورده